انگار تموم خونه غمباره
انگار تموم خونه غمباره
خانوم خونه وقتی تب داره
من فضهتم حرفی بزن خانم
با درد دل آروم میشی آره
بی میلیهای بچهها دیگه
شوقی سر سفره نمیذاره
من میپزم نونو ولی خانم
نون تو طعم دیگهای داره
از گریههات خسته شدن مردم
گلبرگی که داری گلاب میشی
چشم و چراغ خونهی حیدر
شمعی و ذره ذره آب میشی
برق نگاه مهربونت کو
تا بار دیگه فضه احیا شه
پاشی الهی زودتر از بستر
تا خونه جای زندگی باشه
هیشکی ندونه من که میدونم
روتو چرا داری میپوشونی
حتی قنوت نافلههاتو
داری شکسته بسته میخونی
هیشکی ندونه من که میدونم
چی شد میون اون درو دیوار
وقتی که تنها میشی یک لحظه
با محسنت حرف میزنی انگار
دق میکنم حالا که کم حرفی
حرفی بزن تا میرسم پهلوت
انصافه که باید ببینم من
لبخندتو با دیدن تابوت ؟
وقت سفر نیستش چرا خانم
رنگ و بوی رفتن داره کارات
این چند روزه چی شده داری
هی میگی از دلتنگی بابات
از غربت حیدر دلت خونه
اصلا نمیگی حرفی از بازوت
من که میبینم بعد هر سرفه
خونه که جاری میشه از پهلوت