بنداول

ای عمه ، دیگه بسه ، عموجونم توی گوداله
بی تابم ، نمیتونم ، ببینم اینجوری بی حاله
بی یارُ ، تک و تنها ، به زیر دست و پا ، تمم پیکرش پاماله

تورو جون بابام امام حسن ، رهام کن عمه
شبیه بچه هات تو مادری برام کن عمه
غیرت من دیگه به جوش اومد دارم میرم ، دعام کن عمه

عمه ، فک نکنی یتیمم ، اون که غریب و تنهاس عموم نیس بابامه
دیگه ، من از خدا چی میخوام ، وقتی سرم دم مرگ رو پای امامه

حاجت من روا میشه ، عمه عمه
سر منم جدا میشه ، عمه عمه

بنددوم

سر تا پام ، پر درده ، از این صبوری دیگه سیرم
دستم رو ، میدم اما ، عموجونو بقل میگیرم
تو سینه م ، پر شوقه ، بذار منم برم ، اگه شهید نشم می‌میرم

تو گوشمه صدای خنده ی تموم لشکر
بذا تا جون داره ببینمش دمای آخر
توراه عشق بذار سرم بره رو نیزه ها ، کنار اصغر

باشه ، بگی نرو میمونم ، ولی تا زنده باشم باهامه یه حسرت
دیگه ، زندگی هیچه واسم ، اگه که آخرش ختم نشه با شهادت

حاجت من روا میشه ، عمه عمه
سر منم جدا میشه ، عمه عمه