با اینکه گفتم از عشق ، از عشق بی نصیبم
از آشنام گفتم ، اما خودم غریبم

عشق حسین من را تنها نمیگذارد
در بین نخلها هم سرمست عطر سیبم

آمد من الحسینت ، سوی حبیب اما
خط الی‌الحسینم ، راهی نشد حبیبم

یک موسفید آمد ، از تو حنا بگیرد
دیدم محاسنم را ،کز خون خود خضیبم

در نامه ام نوشتم ، برگرد ای مسیحا
من که شدم سفیرت ، در کوفه بر صلیبم

تو مصطفای طفّی ، من هم اویس کوفه
دندان من فدای ، دندانت ای حبیبم

اسب فقیر کوفه ، نعل جدید کوبید
حیرت زده میان ، این قوم نانجیبم

پیراهن تو یوسف ، درمان چشم من بود
صد تکه میشود حیف ، پیراهن طبیبم