بیرون دویدم من ز خیمه، گریه کردم
بیرون دویدم من ز خیمه، گریه کردم
رأس تو را دیدم به نیزه، گریه کردم
.
دنبال طفلان حرم تنها دویدم
بعدِ تو یک روز خوش از دنیا ندیدم
.
آتشْ پرستار تن سجاد بود و …
کار همه اهل حرم فریاد بود و …
.
شعله به گیسوی یکی افتاد و میسوخت
دربین آتش طفلِ تو جان داد و میسوخت
.
از دردِ کعب نی، یکی فریاد میزد
او سوی مقتل می دوید و داد میزد
.
دستی به رخسار سه ساله قاب گردید
سیلی به گوش کودکانت باب گردید
.
دیدم سکینه رو به سوی علقمه داشت
بنگر عمو جان حال ما را، زمزمه داشت
.
آقا به تو گفتم «دعا کن من بمیرم»
تا که نباشم بعدِ تو ماتم بگیرم
.
محزون شدم اما اسیر غم نگشتم
غم روی غم دیدم ولیکن خم نگشتم
.
من هرچه دیدم غیرِ زیبایی ندیدم
از قتلگاه تو به عرش حقّ رسیدم