بنداول

تا من هستم دست به زانو نگیر
تا من هستم غم نخور جان من
یه خواهشی دارم ، بیائو رومو زمین نزن

بزار برن گلام داداش
تورو به جون مادرت
بذار بشن فدای تو
مثل علی اکبرت

اگه بگی نه از تو بعیده
اگه قبول کنی روم سفیده
میگن مادر دو شهیده

بنددوم

تو چشاشون مملو از خواهشه
بچه هامو داغ تو میکشه
چی میشه بذاری نذر خواهرت قبول بشه

بزار برن که این دوتا
نواده های حیدرن
بزار برن که هر کدوم
یه پهلوونه خیبرن

بزار برن که عالم ببینه
چه جوری میزنن سمت دشمن
به یاد کوچه های مدینه

بندسوم

روی لبهات ذکر امن یجیب
من فداتم ای امام غریب
گرفته با اشکات، جسمشون بوی سیب

تو خیمه ها دیدم چطور
محاصره شدن داداش
دیدم چطور اوردیشون
ولی بدون من داداش

اگه نیومدم پیشت اینجا
واسه اینه غمم رو نبینی
کم منو ببخش جان زهرا