تا وقتی بودی بابا چه احترامی داشتم
اگه سلام می‌کردم جواب سلامی داشتم

توی مدینه بابا تو بودی و صفا بود
تو خونه‌م اون زمونا چقد برو بیا بود

گفته بودی که ماه آسمونمه زهرام
یادته که می‌گفتی مثه جونمه زهرام

یادته جای بوسه‌ت صورت بچه هام بود
هر طرفی می‌رفتم حمایتت باهام بود

گفتی برادریتون یه عهد ازلی بود
بابا همیشه دستت توی دست علی بود

بعد تو این زمونه نامهربون ترین بود
سه روز بعد وفاتت تنت روی زمین بود

علی میون غربت به روی شونه بردت
بمیرم غریبونه به دست خاک سپردت
****
تو رفتی و صفا رفت تو رفتی و وفا رفت
این مردم مدینه از دلشون حیا رفت
*
همین بی معرفت‌ها دست علی‌مو بستن
همراه در خونم، حرمتمو شکستن

حتی روی مزارت نمی‌زارن ببارم
محسنم رو نذاشتن به این دنیا بیارم

نزاشتم توی خونم گرد ماتم بشینه
نزاشتم صورتم رو حتی زینب ببینه

نخواستم به عزیزام بگم از درد بازوم
نخواستم که بدونن چرا زخمیه پهلوم

دلم گرفته بابا حتی از در و دیوار
باید یه جوری خونو بشورم از رو مسمار