سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-وحید عظیم پور
آن را که زنده با دم تیغ شهادت است
بر چشمه های آب حیاتش چه حاجت است
وهم معاویه ست که این ضربه مهلک است
در لشکر علی پر عمار و مالک است
هنگامهی وصال سلیمانی آمده
پای ذبیح عشق به قربانی آمده
دروازه وا کنید که سالک رسیده است
خورشید سرخ مغرب مالک رسیده است
آنسو ملائکند به تعظیم مقدمش
این سو نشسته روی زمین جسم درهمش
قاسم شهید راه خدا بود از اولش
آیینه تکه تکه شدن بود مقتلش
آری کفن برای تو ای مرد ننگ بود
پرپر شدن برای پریدن قشنگ بود
از بُهت رفتنش سرمان درد میکند
امروز قلب رهبرمان درد میکند
یک شب یکی زدید زمان را چه میکنید
هشتادو پنج میلیونمان را چه میکنید
وقتی علی به دست بگیرد زمام را
میگیرد از مظالم شب انتقام را
پرچم ز دست ساقی اگر بر زمین نشست
دستان ساقیان زیادی هنوز هست
افتاد دستهای علمدار بر زمین
دیگر شدهست ام بنین ام بی بنین
روی زبانحال پدر غم نشسته است
داغ برادر است و برادر شکسته است
وحید عظیم پور