بنداول

داد از این چرخ بی مروت
بیداد از این دور زمون
خون تو سر می‌ره غروبا
از توی پلک آسمون

صورت تو رو سوزونده
بی مهری آفتاب
لب خشکت و ندیده
کوتاهی مد آب

تاآخر عمرم، عمرم ! سیا می‌پوشم
جات خالیه پسرم توی آغوشم

بنددوم

قنداقه‌ی زخمیتو قربون
به من تو رو میدن نشون
چشمات بامن حرف می‌زنه آی
که می‌گی لالایی بخون

جای خالی تو وقتی
رو دستای مادره
لالایی میخونم اما
خوابت نمی‌بره

ای پاره قلبم ! قلبم ، برات بی تابه
روی نیزه سرکوچیک تو می تابه

بندسوم

تاب نخور اون گهواره نیست که
میشم واست دل ناگرون
از اون بالا ننداز خودت رو
روی همون نیزه بمون

زیر دست و پا نیفتی
این کوچه ها تنگه
صورت تو هم مثه من
تو بارون سنگه

به لب رسید جونم، جونم! دلم پر درده
چجوری نیزه گلوی تو رو واکرده