بنداول

دلتنگ بارونم، این کنجِ ویرونه
خیلی پریشونم، بابام نمی دونه
ما رو بردن توو خرابه ها، ندیدی بابا
ولی من دیدم رو نیزه، چی کشیدی بابا
چجوری از من و عمه، دل بریدی بابا؟
بابا رنگم پرید، ببین قَدَّم خمید
ولی غُصه نخور، کسی موم و ندید

بنددوم

زخمی شده چشمام، بابا ببین رو مو
دیدن تک و تنهام، بردن النگو مو
تا که افتادم از ناقه، توو ظلمتِ شب
اومد یهو بالا سرم، قبل عمه زینب
یه سیلی خوردم که هنوز، می سوزم از تب
سیا شد گونه هام، شکسته دندونام
یه جوری زد دیگه، در نمیاد صِدام

بندسوم 

مادر اومد بابا، توو اوجِ سختیهام
آروم گرفت دردا، تا دس کشید رو پام
من و دید و بوسه زد به پیشونی و اَبروم
با یه آهی نوازش کرد دست و پا و بازوم
با یه دستش پهلوش و گرفت، با اون دس پهلوم
بابا ابروم شکست، ببین بازوم شکست
شبیه مادرت، بابا پهلوم شکست