دلم پر از آشوبه
بنداول
دلم پُر از آشوبه و می جوشه، آسمونِ اینجا چقد دلگیره
هوایِ قلبم شبیهِ پاییزه، چرا توو دستایِ همه شمشیره
اینجا کجاست، خیلی دلم شور می زنه
قلبم داره، از تویِ سینه می کَنه
نگو که این منزلِ آخرِ منه
آره خواهر، رسیدی به قتلگاه اکبر
رسیدی به قتلگاه اصغر
رسیدی به موسمِ جدایی از برادر
بنددوم
من که دلم با تو فقط آرومه، نبینمت که اینجا تنها باشی
بعدِ علی اکبر و بعد از عباس، نبینمت طعمهٔ گرگا باشی
خیمه نزن،خیمه مثِ زندون شده
از غربتت، دست و پاهام لرزون شده
با اشک تو، چشم منم گریون شده
دیگه آروم، ندارم، بیا بریم از این جا
ندارم، طاقت درد و بلا
ندارم، تَوونِ موندن توی این کربلا
بندسوم
توو این بیابون چِقَدَر تنهایی،کسی نیومده به استقبالت
نگو که اینجا خونِ تو میریزه، نگو که آخرش میان گودالت
میفتی و، میان به بالای سرت
از هم جدا، میشه تموم پیکرت
غارت میشه، پیرُهن و انگشترت
میگم اینجا، نمونیم، اگه می خوای نمیرم
نمونیم، که من عزا نگیرم
نمونیم، گمون کنم که بعدِ تو اسیرم