راهی میشه قاسم
بنداول
راهی میشه قاسم ع، با سربند یا عشق
سر خوش از این جنونه، راهی نمونده تا عشق
مثل قرص ماهه
وقتی میره میدون
آرامش قلبش میشه
آغوش عمو جون
میباره اشک خدا، برا این دو دلداده
همه امن یجیب میخونن، واسه این آقا زاده
بنددوم
شیر هاشمیون، تا اومد رجز خون
یادآور جمل شد، جنگیدنش تو میدون
تا ان تنکرونی
روی لب میاره
هرجا شمیم مجتبی
میپیچه دوباره
ازبسکه مثله باباش /توی جنگیدن مرده
یه سپاه از ترس تیغش /به عقب برمیگرده
بندسوم
تا دیدن نداره، با ذلت مدارا
از هرطرف گرفتن، دورش رو نیزه دارا
از رو زین میفته
زیر پای لشکر
زیر پاها قدش میشه
هم قامت اکبر
پیش چشمای عمو / با این سینهی شکسته
افتاده و راه گلوش و/ لختههای خون بسته