روی نیزه بودی بابا
بنداول
روی نیزه بودی بابا
تو رو میدیدمت اما
تو با صورت خونی و من
پا برهنه توی صحرا
تو چشمای من تاری
تو خوابم و بیداری
با سر اومدی بابا
معلومه دوسم داری
بنددوم
واسه من مثه جونی تو
میبوسم لب خونیتو
بیا پاک بکنم بابا
خون روی پیشونیتو
وقتی بمونی پیشم
خوب میشم و میخندم
با روسری پارم
زخم تو رو میبندم
بندسوم
اگه خواستی بری بابا
نذا دخترتو تنها
دیگه دوری برام سخته
بی تو دق میکنم اینجا
پیشت که باشم میره
غم از دل بی تابم
با بودن تو دردام
کم میشه و می خوابم