سوخت از داغِ تو و غرق حرارت شده بود
پیش ِ مادر به گلویِ تو جسارت شده بود

آسمان تیره شد و سخت زمین-لرزه گرفت
شمر(لع) آن ثانیه که غرق شرارت شده بود

عرش ِ حق را چه به هم ریخت «بُنیّ قَتلوک»
چونکه مکشوف ترین متن و عبارت شده بود

غرقِ خون! در دل گودال! غریب و تنها
خاکِ صحرا نگرانِ تو و یارت شده بود

سر و انگشتر و پیراهن و دستار و کفن…
دست و پا میزدی و لحظۂ غارت شده بود

حرمله(لع) در پیِ گهواره لبِ خیمه رسید
خیمه ها سوخت و هنگام خسارت شده بود

خیره شد سمتِ سرت زینبِ(س) مضطر! ای وای…
صحبت از بستنِ دستان و اسارت شده بود!