غزل میخوانمت دریا …که شوری بیکران داری

وَ حق مادری بر گردن  کل جهان  داری

برای رفت و آمدهای اهل آسمان گویا

به سمت عرش از هر سویِ خانه پلکان داری

تمام روز گرداننده ی چرخ سماوات است

همان دست دعایی که به سمت  آسمان داری

دلیل خلقتِ عالم…به خاکِ چادرت سوگند

که بیش از آسمان دستی پُر و روزی رسان داری

سرا پا مست می گردد زمین و آسمان وقتی

که تو نامِ امیرِ مؤمنان را بر زبان داری

به پشت پرده‌ ی مسجد زبان ذوالفقاری تو

تویی که پای دَرسَت، دخترانی خطبه خوان داری

اگر در روز محشر هم شفیع ناکسان باشی

چه جای شبهه!چون قلبی به شدت مهربان داری

همانا ما به پیغمبر چنین کوثر عطا کردیم

چه آیاتی تو در باب جواب  کافران داری

به شوق اَشهدُ و اَنّ علیُ حُجت الله ت

عجب شوری درون سینه ات وقت اذان داری

منم آن که کریمی چون تو را در زندگی دارم

تو هم آنی که همچون من گدایی ناتوان داری