لبخند را بر چهره ام تا به ابد کشت
داغش مرا هر لحظه بی حدّ و عدد کشت

در کوچه با سیلی فدک را غصب کردند
این روضهٔ سنگین مرا تا به ابد کشت

بر سورهٔ مظلوم ِ کوثر، راه را بست
با ذکر نابِ قُل هُوَ اللهُ أحد کشت

آتش هجوم آورد و با کینه خودش را-
-با قصد اینکه مادرم کشته شوَد، کشت…

مسمار شد خنجر برای قلبِ محسن(ع)
با تیزی اش شش ماههٔ ما را، چه بد کشت

باید زمین میخورد و بر بازو نمیخورد
آرامشم را یک غلافِ نابلد کشت

مادر نمازش را به زحمت خواند و هر روز
ابلیس را در ذکرِ أللهُ الصّمد کشت

فریاد خواهم زد کنار کعبه روزی
ای اهلِ عالم مادرم را یک لگد کشت!