نون و قلم آمدند
نون و قلم آمدند
کفن به تن شبیهِ هم آمدند
دو پهلوانِ زینب
دو تا مدافعِ حرم آمدند
برای دلگرمیِ
رقیهی برادرم آمدند
دو تا علیِاکبر
فدیه به صاحبِ علم آمدند
به اذنِ نامِ مادر
چه با ادب، چه محترم آمدند
.
تا که جفا نبینند
وَ صحنهی مِنَالقَفا نبینند
وَ بینِ خندهی شمر
مرا، ترا، مرا، ترا نبینند
گوشهی قتلگاهت
اگر زدی تو دست و پا نبینند
به روی تل نیایند
سرِ تو را به نیزهها نبینند
لحظهی غارت که شد
معجر و دستِ بیحیا نبینند
کرببلا را که هیچ
شام و اسارتِ مرا نبینند