بنداول

تو که می‌خواستی برا حرم سپر باشی
باید از حال قلبم با خبر باشی
ابالفضلی دلم قرصه اگر باشی

میشه از داغ تو قدم کمون
تنهام نذار داداش
میون این همه زخم‌ زبون
تنهام نذار داداش

پاشو پشت و پناهم
بلند شو تکیه گاهم
حالا من چی بگم
به دخترای چشم به راهم

بنددوم

بنا نداشتیم باشه سرت به بالینم
داری میری و من تنها و غمگینم
ببین اشکامو پاک کردم با آستینم

نمی‌ذارم که سمت تو بیان
تا پیش تو باشم
نمیدونم که برگردم حرم
یا پیش تو باشم

داری جون میدی کم کم
دارم می‌میرم از غم
میترسم برم‌و
تنت بشه با نیزه درهم

بندسوم

گرفتن از من امیدمو با نامردی
حالا که دور خیمه ها نمیگردی
چی به سر حرم میاد حساب کردی؟

حرومیا به فکر غارتن
چشمت رو دور دیدن
از الان دنبال جسارتن
چشمت رو دور دیدن

دلا شد بی قرار و
برم تا خواهرا رو
بگم جدا کنن
گوشواره های دخترا رو