وابسته ات هستم، تویی معشوقِ دلخواهِ خودم
آگاهم از حال دلت با قلبِ آگاهِ خودم

خورشید قلب بیقرار زینبت هستی و من
نور از تو میگیرم حسینِ من(ع)؛ تویی ماهِ خودم

داریم خاطرخواهِ بسیاری و جان ها میدهند
یکروز در راهِ تو و یکروز در راهِ خودم

راهی شدیم و خوب می‌دانستم اینجا کربلاست
فهمیدم از دلشوره هایِ گاه و بیگاهِ خودم

زیباییِ انگشترت دارد مرا دق میدهد
تنها خبر دارم خودم از بغض جانکاهِ خودم

بیزارم از آن نامه ها که نقشهٔ قتلَت شدند
از غربتت میسوزم و میسوزم از آهِ خودم

هاجر شدم در پاسخ نجوای هَل مِن ناصرت
آورده ام تنها دو آیه از «فَدَیناهِ» خودم

باید پسرهایم فدایی ات شوند و از خدا-
میخواستم در سجده های هر سحرگاهِ خودم

آورده ام عون و محمد را برایِ یاری ات
آورده ام تیر و سپر از خانه همراهِ خودم!