بررسی فضاسازی و رسانگی در آثار سعدی

ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله، متخلص به سعدی است.
اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به‌طور مطلق، استاد داده‌اند.
سعدی در نظامیه بغداد که مهم ترین منطقه کسب و دانش بود تحصیل کرد و بعنوان خطیب به شام و‌حجاز و…. سفر میکرد.
آثار سعدی به اصطلاح سهل ممتنع هستند یعنی ساده ی دشوار و در آن ها نکته سنجی و زبان طنز پنهان و آشار ملاحظه می شود.
سبک شعر گویی او سبک عراقی است.
از ویژگی های این سبک تشبیهات و کنایه های ظریف و استفاده از کلمات خاص مشترک بین عرب و عجم است.
فضایی که اشعار سعدی در ذهن مخاطب ایجاد میکند وابسته به نوع حکایت یا غزل تفاوت دارند.
و البته که هر بار مطالعه ی مکرر یک اثر این ادیب فاضل ، اثری منحصر به فرد دارد و ای بسا که با خواندن یک اثر ، هر بار برداشت های متفاوت و ظرایف البیان خاصی اقتباس شود.
و جای تعجب نیست که هنر شاعران اصیل و عمیق، همین گستردگی رسانگی شعری است.
مثلا در بیتی میخوانیم :
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را

تصویری که بیت مذکور در ذهن خواننده ایجاد میکند معشوقی است که هرتار زلفش قتاله ترین آلت حرب است و این معشوق را چه نیازی به جوشن و برگستوان که هر دو به معنای زره و ردای جنگ هستند.
به جرئت بهترین توصیفی که میتوان از زلف یار و‌موی پریشان دلبر کرد همین وصف است.
حالا به نگاه دیگری میتوان همین بیت را به این مسئله ارجاع داد که موی آن معشوق از کثرت بلندی بر بدنش رها شده و سعدی آن را به زره تشبیه کرده ؛
پس بلند مو بودن معشوق را هم میرساند.

یا در بیت دیگری :
نخواهم رفتن از دنیا مگر در پای دیوارت
که تا در وقت جان دادن سرم بر آستان باشد

میگوید : میخواهم لحظه ی مرگ همجوار دیوار خانه ات باشم که پس از مرگ سرم بر آستانه ی منزلت باشد.
ذهن من و ما را به صحنه ای برد که شخصی در آستانه ی منزلی جان داده و سرش بر راه اهل منزل است.
او این صحنه را همین الان در ذهن ما رسم کرد و این تشبیه نهفته در مفهوم شعر ، اوج هنر رسانگی است.
یا در بیت دیگری :
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گرچشم من اندر عقبش سیل ببارد

اینجا قاصدی را فرض کنید که مسیری خالی از دریا و رودخانه را طی میکند؛(فارس به خراسان)
اما سیل اشک عاشق او را به کشتی مینشاند.
در یک برداشت لطافت این صحنه را درک میکنیم که سیل اشک دریایی خیالی بین فارس و خراسان پدید آورده و حال قاصد باید با کشتی به آنجا برود.
در برداشت دیگر ، چشمی را میبینیم که ازشوق و اضطراب رساندن پیامش از دست قاصد به دست معشوق ، سیل اشکی روان کرده به آن طرزی که گذشت‌.
در برداشت دیگر ، به این فکر میکنیم که این قاصد مجبور به اینسفر خیالی بوده چرا که سیل اشک سعدی راه و مشی را عوض کرده از صحرا به دریا….

یا در بیت دیگری :
گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست
چاره ی ما هیچ نیست ، جز سپر انداختن

شما جنگی را متصور باشید که در آن یک مبارز تا دندان مصلح با. هیبت مخوف به یک سرباز ساده حمله ببرد.
اورا اوج تدبیر همین تسلیم شدن است که یا جانش را نجات میدهد یا در راه نجاتش قدمی رانده‌.
این صحنه در ذهن ما رسم شد. و در واقع همه ی ما در ذهنمان دیدیم کسی را که از فرط ضعف سپرش را می اندازد و به اصطلاح تسلیم میشود‌.

یا در بیت دیگری :
گر من نگویمت که تو شیرین عالمی
تو خویشتن دلیل بیاری به هر سخن

میگوید اگر من هم از گفتن شیرینی بیان تو زبان بدزدم ، تو‌خود با نحوه ی سخن گفتنت این کلام را القا میکنی ؛

و یا در بیت دیگری :
ماه و پروین از خجالت رخ فروپوشند اگر
آفتاب آسا کند در شب ، تجلی روی تو

این خود هنری است که نبودن ماه و پروین را به خجالت کشیدنشان مربوط میکند؛
و هنری دیگر اینکه آفتاب در شب ، نمیتواند طلوع کند مگر اینکه آفتاب را به صورت معشوق مثل کنیم.
حالا در ذهن ما چه تصوری ایجاد شد؟
روی معشوق آفتابی است که در شب طلوع میکند (تضاد) و این آفتاب به طرزی زیباست که ماه و‌پروین از فرط خجالت و شرم حضور رخ میپوشند.
برداشت دیگری که به ذهن رسید این بود که اصلا دلیل ندیده شدن ماه و سیارات دیگر در روز ، نورافراشتن آفتاب است؛
چرا که این شدت از نور مانع ساطع شدن نور دیگر سیارات میشود؛
حتی در شب هم قصه همین است که اگر ماه نبود ، بعضی از سیارات را میشد دید ، ولی نور ماه که حاصل نور خورشید است با شدتی که ساطع شده ، نمیگذارد چشم نور دیگری سیاره دیگری ببیند و حتی در شهر های شلوغ شاید ستاره ای هم معلوم نباشد.
قرضم این است که حقا هم وقتی خورشید به میدان نورافشاندن پابگذارد ، ماه و‌پروین و زحل و عطارد و زهرا و….. محکوم به عجز اند.
پس روی معشوق ، آفتاب آسا به میان آمده و عرصه بر هر که هست بسته میشود.
و قص علی هذا برداشت های مختلفی که وسعت و‌ گستره ی فضاسازی و رسانگی را میرسانند.
پس در اشعار سعدی مفهومی از رسانگی نهفته که برخی آنقدر گسترده و‌ عمیق است که شاید بتوان صد ها برداشت از یک بیت نوشت و حقا همین است.
این هنر همان هنر رسانگی است که فضای ذهن مخاطب را میسازد؛
البته ممکن است شاعر از نوشتن آن بیت یک مفهوم دیگری را قریب به مضمون به ذهنش داشته اما زیبایی هنر شعر همینجاست که هر کس با ذهنیت خود و با طبع خود بسته به شرایط خود برداشتی مخصوص به خود دارد.
و البته که شاید هم این برداشت به منظور شاعر قریب باشد اما قطعا نمیتواند عین آن فضایی که در ذهن شاعر است را برایش رقم بزند و تداعی کند چرا که رسانگی و فضاسازی منحصر به فرد است و در ذهن هر فرد با دیگری قطعا فرق دارد.
در واقع اوج فصاحت بیان شاعر در جایی معلوم میشود که بتواند فضای ذهنی خودش را در هنگام سرودن شعر به ملموس ترین حالت ممکن در ذهن مخاطب ایجاد کند.
و هر چه این فضای ایجاد شده در ذهن مخاطب قریب تر به فضای ذهنی شاعر باشد ، هنر و ظرافت شاعر بیشتر بوده و شاعر فضاسازی بهتری کرده است.

پویش ارائه : نگاهی به زندگی امام سجاد (ع) : سیدعلیرضا تهامی

پویش ارائه : نقش ادبیات در مواجهه با بحران های زندگی-طرحواره درمانی یونگ : اسماعیل شبرنگ