کودکی کرده اند دوشادوش
کودکی کرده اند دوشادوش
لحظه ها را بزرگتر شده اند
هر دو از یک بن اند و یک ریشه
شاخه هایی سترگ تر شده اند
*
دو مناره کنار گنبد سبز
دو بهشت به دوش پیغمبر(ص)
دو ستاره دو کهکشان خورشید
بر تمام بهشتیان سرور
*
دو برادر دو نیمه از یک سیب
دو برابر دو مثل بی همتا
دو مسیحا دم و دو یوسف روی
دو سنوبر، دو ماه خوش سیما
*
مثل هم شب گرسنه خوابیدند
همنشین هم اند زیر عبا
هم قدم بوده اند در نجران
در کنار هم اند ذی القربی
*
دست در دست های هم دارند
زانوی غم کنار یکدیگر
گریه کردند روز و شب ها بر
مادر بی مزار یکدیگر
*
هردو شمشیر مشترک دارند
تیغ شمشیرشان دو دم دارد
یک دمش صلح و دیگری قیام
یک کتابی که دو قلم دارد
*
عاقبت لحظه ي فراق آمد
لاجرم فصل بي قراري شد
يكي از آن دو بي برادر ماند
ديگري رفت و زخم، كاري شد
*
ظاهرا يك برادر از دنيا
رفت و ديدار به قيامت شد
در حقیقت ولی چو آینه بود
تا که بشکست بينهايت شد
*
پا به پای برادر از یثرب
مکه و مروه و صفا رفته
حج خود را گذاشت در کعبه
با حسينش به کربلا رفته
*
با حسینش کنار نعش جوان
محتضر بود و خون جگر برگشت
با برادر کنار علقمه رفت
با برادر خمیده تر برگشت
*
دید تا كه برادرش تنهاست
لشگری از حسن(ع) فراهم کرد
یک سپاه از يتيم هايش را
عازم محشر محرّم كرد
*
یک حسن(ع) قاسم(ع) است در پیکار
دیگری حیدری(ع)است در میدان
آن یکی احمدست(ص) در غزوه
واین یکی در تلاطم و طغیان
*
یک حسن(ع)زیر پای مرکب ماند
یک حسن(ع) روی خاک غلطان شد
یک حسن(ع) زیر دست و پا گم شد
یک حسن(ع) باز تیرباران شد
*
یاد ایام کودکی هاشان
دست خود را به دست خواهر داد
آخرش آخرین کبوتر را
از بلندی خیمه ها پرداد
*
دستهایش شبیه یک کودک
از دم خیمه ها شتابان شد
شد مجسم به جسم عبداله(ع)
سپر تیغ های برّان شد
*
چشم در چشم با برادر شد
باز هم یاد کودکی افتاد
دستهایش جدا شد عبداله(ع)
بین گودال، کودکی افتاد
*
با برادر در آن دم آخر
سر به بالین مادر افتاده
خنجر کندِ قاتلش با آن
حنجر خشک هم در افتاده
*
زیر آن چکمه های تازه ی شمر
کهنه پیراهنش شده پامال
آخرش چكمه اش به كار آمد
دست او بند بود در گودال
*
سر جدا گشت و كوفيان شاد از
كشتن يك غريب بودند و
در هیاهو ميان هلهله ها
اسب ها نانجيب بودند و …