یه داغی توو دلم دارم
فقط شوقِ حرم دارم
کارِ من حسرتهِ، آهِ
بخون شعرم رو غم دارم
.
ی غم تو سینه محبوسه
واسم رؤیا و کابوسه
بازم دیشب دیدم توو خواب
زدم شیش گوشه رو بوسه
.
پایینِ پا نشستم باز
دلم رفته ز دستم باز
یادِ شهزاده افتادم
یادِ این روضه هستم باز
.
علی راهیه میدونه
ببین لیلا چه مجنونه
حسین دست به محاسن بُرد
دلش غمدیده و خوونه
.
کی فکرمیکرد که اینجورشه
علی از خیمه ها دورشه
کنارِ پیکرش بابا
عبا بندازه، مجبورشه
.
تنش تا ارباً اربٰا شد
ز داغش خون به دلها شد
“عَلَی الدُّنیٰا عَفٰا” سر داد
حسین خسته ز دنیا شد
.
عجیب این روضه جانکاهِ
حسين کارش فقطِ آهِ
روی زانوهاش افتاده
هنوز تا خیمه ها راهِ
.
میگن زینب رسید اینجا
وگرنه جون می داد آقا
حسینو از تو میدون بُرد
شاید دورشه از این غوغا