دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه دهم

بخش اول:

 

اقتصاد هنر:

چطور میتوانیم به هنر بپردازیم در حالی که جهان در شرایطی به سر می برد که اگر انسان تمام وقت هم کار کند، دخلش به خرجش نمی رسد.

در طول تاریخ حکومت ها و دربار ها زندگی شعرا را تعهد و تامین می کردند.

 

امیر المومنین علیه السلام به فرزندانش می فرماید خودتان تلاش کنید تا روزی شما از بیت المال نباشد.

ارتزاق از راه دین حرام است، بله درست است، اما ما که محتوای دین را نمی فروشیم ما آن فرم و پیکره ی هنری و آن صورتی که ساختیم را میتوانیم به فروش برسانی

امام صادق ع : هرکس اهل بیت را منبع در آمد قرار دهد در خون جدم شریک است .

باز هم می گویم محتوا یک چیز است و صورتی که ما می سازیم چیزی دیگر است صورت و محتوا از هم جدا هستند.

 

برای مثال آب چشمه رایگان است ولی اگر کسی آب چشمه را بسته بندی کند و بفروشد در صورتیکه هزینه زحمت و بسته بندی اش را از مصرف کنندگان بگیرد، کارش درست است.

پس می بینید نظریه ی جاهلانه ای که متصدیان فرهنگی دارند که شاعران نباید پول بگیرند، اشتباه است.

سازمان تبلیغات نباید افتخار کند به این که شاعر شغل دیگری دارد.

 

چند اثر از مهم ترین آثار نقاشی جهان متعلق به “ونگوگ” است ولی اولین اثر او چند سال پس از مرگش به فروش رفت و او در “فقر مطلق” خود کشی کرد.

  • هنرمند در اقتصاد یا باید مثل “ونگوگ” باشد یا مدل “پیکاسو”

یک نفر سالها به “پیکاسو” مراجعه کرد تا پرتره اش را بکشد و او قبول نمیکرد، تا اینکه روزی پذیرفت. کار را شروع کرد و بیست دقیقه روی آن وقت گذاشت و مبلغی را بیان کرد که آن مرد اعتراض کرد که تو برای بیست دقیقه این همه پول می گیری. پیکاسو گفت برای همین از تو قبول نمی کزدم این پولی که می دهی برای سی سال و بیست دقیقه است.

 

“فردوسی” در حدود سی سالی که شاهنامه را سروده، تقریبا روزی چهار بیت گفته است. او در این سی سال، عمر و سرمایه اش را صرف سرودن شاهنامه کرد و در فقر مرد.

 

متاسفانه در حال حاضر ما شاعر آیینی ای داریم که همسرش در خانه ی مردم کار می کند در حالیکه خودش دم از این می زند که برای حضرت امام حسین علیه السلام کار می کند. به او گفتم: ” برو پول در بیاور و تنبلی ات را گردن امام حسین ع نینداز، برو با موتور کار کن، نمیخواهد برای امام حسین ع کار کنی.”

 

آدمیزاد در زندگیش نذر و وقف دارد ولی خیر ترین انسان نیز نیاز دارد که از یک جایی درآمد کسب کند.

 

  • چند نکته:

ما برای شعرمان زحمت می کشیم ولی برای خودمان نه. اگر خودمان را درست پرزانته کنیم، جایگاه مان را پیدا می کنیم.

باید آنقدر قوی بشویم که جایگزینی برای ما وجود نداشته باشد. اگر کار خوب بسازیم، هنرمان راه خودش را پیدا می کند.

توجه داشته باشیم، شاعر و تصنیف سرایی که هرجا دعوتش می کنند برود، تاریخ مصرفش چند سال بیشتر نیست.

 

  • معرفی کتاب: کتاب “اقتصاد فرهنگ” نوشته ی “دیوید تراسبی”

 

بخش دوم :

 

یوهان سباستین باخ: موسیقی عبارت ست آوا ها و سکوت های بین آن

فرق “موتسارت” و “باخ” در موسیقی “سکوت” است وگرنه رنگ آمیزی ملودی ها یکی است.

گاهی ممکن است این سکوت علاوه بر زیبایی فرمی به محتوا هم کمک کند که بهترین حالت این است که فرم و محتوا را در بر بگیرد. ما به لحاظ جمال شناسی بررسی می کنیم.

اما اگر بخواهیم مثل حافظ رفتار کنیم باید به محتوا هم توجه کنیم. پس هر چیزی حتی سکوت، باید تعلیل داشته باشد. یعنی سکوت موسیقیایی، دلالتی در شعر داشته باشد.

 

نکته :روی کلمات ای وای و واویلا حساس باشیم تا ببینیم کجا در شعر کارکرد داشته است.

 

  • “هفت دستگاه موسیقی” و “چهار دستگاه آوازی” داریم. در کنار اینها “هفت مقام عربی” نیز داریم. هرچه غیر از این هجده مورد باشد، “پاپ” است.

 

وقتی یک دستگاه یا مقام یا آواز را انتخاب میکنیم نباید از آن خارج شویم. (فالش)

البته برخی خروج ها هستند که فالش نیستند چرا که آن خروج قاعده دارد.

“مرکب خوانی”، یک خروج درست است. اینکه نت مشترک دو دستگاه را بیابیم و از روی آن وارد دستگاه دیگر شویم.

  • نکته: در موسیقی کلاسیک بیشتر از سه دستگاه را نباید تغییر داد.

شاید بتوان گفت موسیقی پاپ، مرکب خوانی بیش از حد است.

 

  • یک تکنیک فرمولی: (به کمک اتنوموزیکولوژی-Ethnomusicology)

اثری را انتخاب می کنیم که مورد استقبال قرار گرفته است به طور مثال تصنیف “راس تو می رود بالای نیزه ها …”

در گام اول آن را آنالیز می کنیم و بدنه ی جذاب آن را می یابیم.

(این اثر ملودی خلوتی دارد، شش نت دارد که از سه آوا استفاده کرده {با ریتم فعلن فعل فعل} )اگر تمام بند هایش استقبال شده است پس توفیق از آهنگ است نه شعر.

نکته ی بعد اینکه این تصنیف کم استثناست.

مورد بعدی اینکه کم فراز است. در واقع دو فراز است که دومین فراز آن جواب است.

مورد دیگر این است که شعر تصویری است.

 

در گام دوم برای ساخت یک کار جدید ،میتوانیم تنها با یک تغییر کوچک در ریتم کار جدیدی تولید کنیم. به طور مثال {فعل فعل فعلن}

“به سمت گودال از خیمه دویدم من …” اینگونه تولید شده است. که شعری تصویری، ملودی خلوت و کم استثنا دارد و به القای معنا هم هنگام تولید توجه شده است.

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه نهم

حضور میزانسن درپیرنگ:

تنها آن بخش از صحنه آرایی که در محتوای اصلی روایت قرار دارد در پیرنگ می آید. پیرنگ کاتالوگی است که به ما میگوید، داستان از کجا تا کجاست.

 

  • اساسا شعر کلاسیک یک رویداد فرمی است، با این حال فروغ در نامه اش به احمد رضا احمدی می گوید:” از وزن غافل نشو”

 

  • بررسی یک نمونه کار فرمی در شعر یک تصنیف:

 

از کودکی “دریا”۱ بودی

“دریا”۱ دریا “زیبا”۲ بودی

“زیبا”۲ ترین “سقا”۳ بودی

“سقا”۳ی “زیبا”۲ی “دریا”۱ بودی

۳ ——–> ۲ ——–> ۱

 

این بازی فرمی را ببینید،

دریا از آخر مصرع اول به اول مصرع دوم می آید، زیبا از آخر مصرع دوم به  اول مصرع سوم می آید، سقا از آخر مصرع سوم به  اول مصرع چهارم می آید.

در مصرع چهارم به حرکت برگشتی که در نحوه قرار گیری کلمات است، توجه بفرمایید.

 

  • من بعد در مواجهه با اشعار به آنچه در حوزه ی فرمی اتفاق می افتد بیشتر توجه کنیم.

 

آیت الله حائری در جایی فرموده اند که خداوند که مشرکین را به “تحدی” دعوت کرد، این تحدی در زمینه ی “محتوا” نبوده است، چرا که محتوای مشترکی بین مشرکین و خداوند وجود نداشته است. تحدی خداوند تنها در حوزه ی “فرم” بوده است .

 

  • نکته: در هنگام نوشتن پیرنگ از نظریه پردازی بپرهیزیم.

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه هشتم

خلاصه جلسات قبل:

در دوره ی نهم به متون کلاسیک رجوع کردیم. عطار را دیدیم و منطق الطیر را خواندیم و به عنوان تئوری کناری، به “تعادل” توجه کردیم و دانستیم، “زیبایی” حس دلنشینی است که در اثر وجود تعادل در اجزای یک مجموعه به وجود می آید.

میخواهیم به دیدگاه شخصی برسیم زیرا فردی که دیدگاه شخصی دارد، در پدیده ها نظر دارد و تقلید گر نیست.

گفتیم نظامی زبان مادری اش فارسی نبوده و او بعد از یادگیری زبان فارسی به سرودن شعر پرداخته است.

ما مفهوم پیرنگ را در شعر احیا کردیم و کشف کردیم حلقه ی مفقوده ی ادبیات آیینی ما نبود پیرنگ است،افرادی مانند محتشم کاشانی و عمان سامانی شاعرانی روایتگر بوده اند.

 

همه ی ادیبان تاریخ از ابتدا تا حال در حوزه ی تئوری هم نظریه داشته اند. به طور مثال در دوران خاقانی شخصی داریم به نام “رشید الدین وطواط” که نظریه پرداز بوده و سنایی را نقد می کرده است.

این سروده خاقانی خطاب به اوست: “دلیل حمق تو قدح تو در سنایی بس …”، یعنی رشید الدین وطواط تئوریسین بوده و درباره ی سنایی نظریه داشته است.

 

  • در حوزه ی ادبیات، فردی که تنها با تکیه بر استعداد و پشتکار و بدون داشتن “سواد” به جایی رسیده باشد وجود ندارد، شاعرانی مانند مرحوم نیما و مرحوم فروغ و … همگی تالیف داشته اند.
  • باید در حوزه ی ادبیات آیینی (هِیآت) آدم باسوادی شویم.

 

  • اگر شما کلید یک گنجینه داشته باشید آیا سراغ دست فروشی میروید؟

گذشتگان ما مسیرهایی را طی کرده اند که ما با مطالعه می توانیم بی آنکه آن راهها را مجدد طی کنیم، در ادامه مسیر گذشتگان گام برداریم. “مطالعه” گنجینه ی ماست.

 

سبک: پول طلا و نقره که به آن “درست” هم می گفتند (به کمتر از آن پول خرد یا ناقص میگفتند)

سبیکه : قالب طلا و نقره، که طلا و نقره را در آن ریخته گری می کردند.

(باز جستند از چه ترس و چه بیم      در سوادی تو ای “سبیکه” ی سیم) (داستان گنبد اول هفت پیکر نظامی)

 

  • وقتی به تصنیف “سبک” می گوییم، باید دقت کنیم که محتوای آن طلا و نقره باشد، یعنی “محتوا” از درجه اهمیت بالاتری برخوردار است. نباید پرداختن به ظاهر و جلد کار، ما را از محتوای کار دور سازد. اساسا پرداختن به شگرد های ظاهری در جایی اهمیت پیدا می کند که در خدمت محتوا قرار بگیرد.

 

  • نکته: هر رنگی در گذشته نماد چیزی بوده است و در گذشته رنگ نیلی نشانه ی عزاداری بوده است .

 

عطر: عطر در ادبیات این چیزی که ما امروزه به آن عطر اطلاق میکنیم(عطرهای سنتتیک با ترکیبات اروماتیک) نبوده است. در اشعار گذشته هرجا از عطر نام برده شده منظور چوب عود، کافور، نافه ی آهو، گلاب و … بوده است.

به طور مثال جایی حافظ می گوید: “نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم” که در اینجا عطر به معنای عود است که از ترکیب سوخته ی عود و شکر، بویی شبیه به کارامل تولید میشده است.

و یا نافه ی آهوی خُتن (چین) که گرانبهاترین کالای روی زمین محسوب میشده، حتی از طلا و نقره گرانتر بوده است. تاجران این کالا برای محافظت از کالای بسیار با ارزش خود، صمغ گیاه بدبویی را کنار نافه قرار میدادند تا اینگونه بتوانند بوی خوش نافه را از راهزنان پنهان کرده و کالای خود را به سلامت به مقصد برسانند. تجارت نافه به قدری مهم بوده که دو صفحه از احکام خرید و فروش اسلام را به خود اختصاص داده است.

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه هفتم

غزل: ریسمان رشتن (پدر امام محمد غزالی، پشم ریس بوده است)

شعر: مو، آگاهی هایی که مثل مو باریک است.

مشعر: محل فهمیدن، محل عملیات رویش مو

ایضا: ریشه ی این کلمه iden  به معنای همچنین است و حرف ضاد در عربی نزدیک به دال تلفظ میشود که به ایضا تبدیل شده است.

جناح: برگرفته شده از گناه که کلمه فارسی است که به زبان عربی وارد شده است.

محراب: برگرفته شده از کلمه فارسی مهراب (گنبد مهری) که بعد از ورود به زبان عربی تبدیل به محراب شده است .

{آب به معنی گنبد بوده است.}

گرمابه : گنبدی که درون آن گرم است .

سرداب : گنبدی که درون  آن سرد است .

درب: عربی شده ی کلمه ی “در” است، چون اسامی در عربی کمتر از ثلاثی (سه حرفی) نیستند مگر اسماء سته و درب سه حرفی شده ی “در” می باشد. (جمع مکثر: دروب)

در نصاب السبیان این مصرع را می خوانیم: درب دروازه ست و معبر رهگذر

تخلص: در گذشته شعرا بعد از بخش تغزلی قصیده(مغالزه) -جهت تغییر فضای تغزل به مدح- بیت ارتباط دهنده ای قرار می دادند که امضای شخصی شاعر بوده است و این بیت را “بیت تخلص” مینامیدند. چراکه شاعر به کمک این بیت میتواند خود را از موضوع قبل خلاص کرده و به موضوع بعد بپردازد.

 

  • نکته: اولین قصیده تاریخ دار شعر فارسی در تاریخ سیستان نقل شده است و هفت بیت آن به ما رسیده است.
  • نکته: اولین شعر فارسی قصیده است.

 

تعداد ابیات غزل ممکن است بسیار زیاد باشد اما دقت کنید “زیاد شدن تعداد ابیات غزل را تبدیل به قصیده نمی کند” چون هندسه ی قصیده در آن رعایت نشده است .

 

  • نکته : “غزل” تنها قالبی است که اساسا محتوا وجه تسمیه ی آن است.

 

کنیز: در اصل به معنای شاهزاده خانوم بوده است و در متون قبل از قرن ششم به معنای شاهزاده بوده است. مثل غلام که در عربی به معنای آقا زاده است، در فرهنگ ایرانی هم برای اینکه با کلامی زیبا و انسانی کلفت ها را صدا بزنند او را شاهزاده خانم (کنیز) نامیده اند.

عجم: لال، عرب بادیه نشین  چون خودش خیلی خوب صحبت می کرده و اساسا تولید ناخالص ملی اش شعر بوده، غیر عرب ها را لال می خوانده است. در دنیای او به قدری کلام مهم بوده  که قدرت شاعر از یک حکیم هم بیشتر بوده است .

 

  • نکته: همانطور که پیرنگ جان مایه ی شعر است، میتواند جان مایه ی “آهنگ” هم باشد، مثل آهنگی که مصطفی عقاد برای فیلم محمد رسول الله ساخته است.

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه ششم

اساسا در همه ی رژیم ها از جایی که سختی شروع میشود فرایند رسیدن به هدف و رشد شروع می شود.

از طرفی همه ی نهله ها و خطوط فکری دعوت به عشق می کنند و تمام تفکر ها و شرایع حتی مکانیکی ترین آن ها مثل کمونیست دعوت به عشق می کنند من همیشه گمان میکردم این دعوت سانتی مانتال است و چون عشق را وسیله می دانستم این همه دعوت به “وسیله” برایم عجیب بود ولی فهمیدم دلیل این همه سفارش و دعوت به عشق این است که عشق باعث تحمل “رنج” می شود و چون ما قرار است برای رشد، سختی بکشیم و عشق تحمل سختی را برایمان آسان می کند. جالب این است که دعوت به عشق است، نه معشوق. یعنی خود عشق مهم است.

حافظ میگوید:

عاشق شو ار نه روزی کار جهان  سر آید                        ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

 

تفاوت الیت ها (نخبه ها) با دیگران این است که خور و خواب و تولید مثل و مسکن مسئله ی اصلی آن ها نیست و مسئله ای آن ها فهم است. الیت ها دنبال رنج اند، دنبال عشق اند.

تمام دستورات و مناسک به نوعی تمرین عشق است.

در تشیع کتابی مانند صحیفه سجادیه می بینیم که سرتاسر عشق بازی است.

عشق به عنوان گرانبها تزین متاع هستی، نمونه ی بدلی هم دارد، بدل عشق “هوس” است.

همچنین توجه کنید که دوست داشتن و عشق اساسا دو چیز مختلفند. اینطور نیست که بگوییم عشق، شدت یافته ی دوست داشتن است.

در فرقه های وهابی-سلفی که افراد دست به انتحاری می زنند و از همه چیز خود می گذرند هم، همین بدل عشق یعنی هوس را در وجود این افراد پررنگ کرده اند.

بارها و بار ها گفتیم، رشد هیچ راهی غیر از رنج ندارد و تحمل رنج راهی غیر از عشق ندارد.

 

تعلیق: در آینده در مورد تعلیق بیشتر صحبت خواهیم کرد. تعلیق در سینما مثل این که ما هی نتیجه می گیریم، باز جلوتر می رویم، نتیجه دیگری می گیریم و این تعلیق جذابیت ایجاد می کند و مخاطب را با خود می کشد. در شعر هایی که می خوانید حتما به تعلیق ها توجه کنید .

ما اگر ضعف پرداخت نداشته باشیم می توانیم از خنده یا غم یک آدم گمنام یک تابلوی جهانی به نام مونالیزا بسازیم.

این در حالیست که ما سوژه های ناب، با احساسات بی کرانی چون :اهل بیت علیهم السلام” را داریم ولی چون در پرداخت ضعیف هستیم، نمیتوانیم این سوژه های بی نظیر را در هنرمان به دیگران به درستی نشان بدهیم .

 

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه پنجم

هر رژیمی، یک سلسله محدودیت ها دارد که لازمه ی وارد شدن به آن رعایت این محدودیت هاست و وارد شدن به این چارچوب (محدودیت ها) موجب رشد می شود و همانطور که قبلا گفتیم نقطه ی صفر رنج، مماس با نقطه ی صفر رشد است.

ما با زبان عربی سه مدل مواجهه داریم: برخی فارسی بودند که عربی شدند. برخی عربی بودند که فارسی شدند(جناح=گناه) و برخی هم مشخص نیست مثل (کاسه)

بنا داریم بعد از این دوره بر اهمیت روایت، ساختمان روایت و نقاط بحرانی روایت تسلط کافی پیدا کنیم و برگی جدید در ادبیات آیینی باشیم و بتوانیم محتوای مورد نیازمان را از منابع اصلی استخراج کنیم و از بازتولید تصاویر اشعار دیگران دست برداریم.

ما همیشه از نگاه روایتگرانه غافل بوده ایم، عمان سامانی نمونه یک روایتگر موفق است.

قرار نیست تمام اشعارمان روایی باشد اما به نظر می رسد یک شاعر آیینی موفق می بایست در کارنامه اش بالای پنجاه درصد شعر روایی داشته باشد و بتواند خوب داستان بگوید تا بتواند به رسالت خود به خوبی عمل کند.

عنایت داشته باشید ضرورت پرداخت ما به روایت دیگر کاملا برایمان مشخص شده است.

پرتگاه روایتگری نظم شدن و خالی شدن از شاعرانگی است و شما باید به این نکته حساسیت داشته باشید شعر گفتن شما میتواند از پرسوناژ سازی شما شروع شود و صناعات ادبی محتوایی مثل تمثیل و استعاره بسیار می تواند به شما کمک کند .

ما در پیرنگ اگر به ورزیدگی برسیم می فهمیم در ذهن  نظامی و فردوسی و … چه گذشته است.

در بحث پیرنگ اگر در محور طیفی که رسم کردیم به سمت تالیف برویم و از تلخیص فاصله بگیریم، ملات پیرنگ مان استحسان است. یعنی مضامینی بسازیم که نیاز به اثبات کردن نداشته باشد و با واقعیات تاریخ در تنازع نباشد یعنی تاویل از تاریخ داشته باشیم ولی تغییر تاریخ نداشته باشیم.

ما پیرنگ هایی داریم که اصلا تولیدی نیست و کاملا تلخیص است اما چون پیرنگ وشخصیت پردازی دارد خوب شده است .

ما چند درس از مهمترین اثر روایی زبان فارسی (هفت پیکر) استخراج کردیم و سه مورد از آن ها را در جلسات پیش ذکر کردیم، از جمله انگیزش ملال پس از داستان سرایی ملال انگیز، ساختمان و ساختار (روایت قصه در قصه) و شخصیت پردازی از طریق روایت های جانبی و ریز روایت ها

 

  • درس چهارم: تناسب

جنس روایت های درونی قصه هایی که در این نخجیرگاه انسانی برای پادشاه شکار افکن نقل می کنند درد و شوری ندارد و به قصه هایی میماند که دروغ یا راست شکار افکنان جهان دیده ی خسته از شکار در زمان استراحت دور آتش برای هم نقل می کنند و پروایی از دروغ و راست ندارند و قلمرو این داستان ها دنیای ماورای واقعیت است که با فراخنای خیال انگیز بیابان و مالیخولیای  تکاوری و شکار افکنی مطابقت دارند و قصه ها از هر دستی هستند و همراه مبالغه و گاهی حاوی تناقض هم می باشد و بسیاری از صحنه ها در این داستان ها رویای مالیخولیایی است یعنی نظامی میخواهد مخاطب را از درون خود بیرون بکشد (در آثار ادبی آیینی ما هم محتشم این کار را در ترکیب بندش انجام داده است) با اینکه تمام این داستان ها کوتاه وهم انگیز عامیانه و فاقد عنصر حقیقت است در نقل نظامی، با لطف بیان بی نظیر کلامش جذاب می شود و در چار چوبه ی قصه ی جامع ساختار درونی و بیرونی، و آنچه درآمد و پیامد قصه ی بهرام است هماهنگی پیدا می کند. مثلا تناسب رنگ گنبد ها با هفت اختر و تناسبی که با سایر هفتگانی ها دارد و درست است این اندازه تناسب ساختار، داستان های هفتگانه را تا حدودی مصنوعی جلوه می دهد اما قدرت صحنه آرایی و تصویر پردازی نظامی چنان است که خواننده این تکلف را حس نمی کند و با آن انس پیدا می کند .

قصه ی گنبد اول (دختر پادشاه هند) بسیار پری وار و خیال انگیز است، میتوانیم جنبه های روانکاوی آن را درک کنیم .

 

  • درس پنجم: وحدت آلی

هیچ چیزی جز قهرمان اصلی داستان، ریز روایت ها و داستان های کناری را به هم مرتبط نمی کند و شخصیت اصلی ما باعث ارتباط بین داستان های فردی می شود.

 

  • کلمه شناسی:

قدح : کاسه هایی که بزرگ بوده و در ختم ها (پرسه) در آن شربت و گلاب می ریختند و هر کسی سبوی خود را می آورده تا برایشان شربت بریزند اما قدحی که حافظ می گوید همان جام است با این تفاوت که جام فلزی بوده، قدح سفال بدون لعاب بوده و سبو یا بلور بوده یا لعاب (چینی)

سرادق : خیمه

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه چهارم

باید قبل از شعر شخصیت های شعرتان را جداگانه بنویسید و ویژگی های شخصیت خود را بنویسید تا شخصیت پردازی برای ذهنتان ملکه بشود و بتوانید در شعرتان رفتار های مناسب با شخصیت بسرایید.
در تصنیف هم همینطور است درست است که در تصنیف زمین بازی کوچکتری داریم ولی قرار است ثابت کنیم که می توانیم در جای کم نیز میتوانیم قدرت نمایی کنیم و در چند کلمه می توانیم فضا سازی مناسب با روایت خود را ترسیم کنید.
مثلا در نوحه ی جنگیدم به نفس های آتشینم ….چرا گل کرد؟ چون با چند کلمه کلی از صفات پرسوناژ منتقل شده است.
نفس های آتشینم هم نشانگر داغ دیدگی شخصیت است هم نشانگر عظمت اوست.
هنر مینیمالیست بودن در شعر و تصنیف نهفته است و در نگاه زیبایی شناسی باید رعایت شود.
فارسی کلمه مینیمالیسم می شود “ایجاز”
دقت کنید شخصیت پردازی با معرفی شخصیت متفاوت است معرفی شخصیت در چک نویس اتفاق می افتد گاهی ما در شعر فقط فرصت داریم در یک کلمه شخصیت پردازی کنیم ولی آن کلمه باید ناظر به معرفی شخصیت ما که در چک نویس اتفاق افتاده باشد.
علت موفقیت انسان ها در ارتباط با دیگران مسلح بودنشان به ایجاز است.
و رسانه هایی که بین مردم جا باز می کند توییتر و اینستاگرام است که محدودیت کاراکتر دارند (ایجاز)
هیچ چیز مثل ایجاز برای انسان قرن حاضر به اندازه ی وقت ناگرفتن (ایجاز) با ارزش نیست.
مینیمالیسم از طرفی یک صنعت ادبی بنام ایجاز است و از طرفی خودش به تنهایی دارای قالب است.
طرح هایکو سه گانی یا خسروانی داستان خیلی کوتاه و توییت قالب های ایجاز است.
مینیمال ها در فرم و محتوا دارای محدودیت هستند.
در جلسه قبل گفتیم دوفرق فلسفه و روانکاوی یکی اینکه فلسفه به عرصه های خود متناقض و پارادوکسیکال را به رسمیت نمی شناسد و بعد از این عرصه ها فلسفه شروع می شود.
روانکاوی علمی در باره انسان است و یکی از تعریف هایش برای انسان این است که انسان عبارت است از”امیال”
میبینیم که در امیال چقدر پارادوکسیکال وجود دارد و روانکاوی به آن می پردازد و موضوعات پارادوکسیکال را بررسی می کند.
تفاوت دوم در مسیر هاست فلسفه عموما از کل به جزء است اما در روانکاوی جزء به کل است.
فلسفه فرمول سازی می کند و همه را طبق آ ن می سنجد و روانکاوی برای هر کدام از کیس ها فرمول انحصاری می سازد.
بنا داریم بعد از پرداختن به این تفاوت ها ازهنر را از دیدگاه روانکاوی بررسی کنیم.
ما هم در خلق اثر هم در ارائه و اجرا به روانکاوی نیاز داریم.

• یک نکته کنکوری
 تهدیدات تصنیف:
در فراز های سه ولتی، ولت آخر را بی قافیه نگیرید مخصوصا در زمانی که طول ولت ها به یک اندازه
باشد.

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه سوم

در دوره معاصر در کنار فلسفه – که از فروید شروع شد – مفهومی بنام روانکاوی وجود دارد. فلسفه و روانکاوی مرز باریکی باهم دارند و چون در هنری که از آن صحبت می کنیم با نهاد انسانها کار داریم این روانکاوی در سروده‌هامان بصورت اعجاب انگیزی به ما کمک خواهد کرد. فلسفه در تفاوت عمده‌ای که با روانکاوی دارد، اجازه دارد درباره چیز هایی که “هیولا” ندارند صحبت کند ولی روانکاوی از امور واقع صحبت می کند.

(هیولا: جزء بالقوه‌ی اجسام را گویند که جنبه ی قابلیت و استعداد هر جسم می باشد)

باید انسان را خوب بشناسیم چون قرار است برای او روایت کنیم. با روانکاوی به “تماتیک” آثارهنرمندان پی می‌بریم. طبق نظریه‌ فیلسوف “لکان”؛ آنچه که درون هنرمند اتفاق می‌افتد، عقده هایی است که منجر به امر واقع و در نهایت تولید اثر هنری می شود.

(تماتیک: چیزی است که ما اصطلاحاً به آن امضای هنرمند می‌گوییم. مثلاً تماتیک شکسپیر “خیانت”، داستایوفسکی “رنج” و هیچکاک “ترس” است.)

 

هفت پیکر نظامی خیال‌انگیزترین و پررنگ‌ترین نگاره‌ی منظومه‌ی پنج‌گنج است. شاعر در ترکیب قصه ی خویش غیر از شاهنامه، که از باز گفت آن به عمد حذر دارد، از سایر روایات و از جمله روایات نانوشته نیز بهره جسته است.

 

چهار درس از هفت پیکر نظامی:

                 

  • درس اول: انگیزش ملال در پی روایت‌گری و داستان‌سرایی ملال انگیز و راه زدودن آن

قصه ی پر زرق و برق و سرشار از عیش و عشرت بهرام توانست ملال حاصل از روایت های قبلی مثل خسرو و شیرین را از او برهاند. هنرمند اگر دچار تماتیکی شود که تلاطمات روحی شدیدی به او وارد کند، ممکن است به سرنوشت هنرمندان (نویسندگان) غربی که پایان‌های تلخی چون خودکشی داشتند، دچار شود.

در این ایام پس از لیلی و مجنون و خروج از بیابان های قفر و خشک عربستان ذهن شاعر به داستانی در دنیای شاد و خرم و پرتحرک ایران باستان جلب می شود. انتقال خاطر از فضای سیاه چادرهای خاموش و ناامید اعراب به قصر های روشن و پر سر و صدای دربار فارس، بدون توقف کوتاهی درصحرای عرب، برای ذهن تازه از بادیه مجنون رهیده شاعر دشوار بوده و قصر خورنق در یمن نقطه ی مناسبی برای این جهش و آهنگ بوده است.

ما باید در ملال‌هایی که از پیرنگ‌ها برای‌مان حاصل می‌شود تعادل و توازن را رعایت کنیم. برای همین است به ما توصیه شده روضه گودال زیاد نخوانیم. از طرفی به عنوان هنرمندی که وظیفه‌اش بیان هنرمندانه زندگی اهل بیت(ع) است باید به تمام جوانب حیات آل الله بپردازیم.

 

  • درس دوم: ساختمان و ساختار

لیلی و مجنون و خسرو و شیرین، هم وحدت درونی دارند و هم انسجام ضروری.

اما در هفت پیکر هیچ کدام وجود ندارد. تعدادی داستان پراکنده و بی ترتیب را ملاحظه می کنیم که جمع آن ها جز با تکنیک قصه در قصه امکان پذیر نیست.

 

  • درس سوم: شخصیت پردازی با کمک رویداد های حول شخصیت

نظامی در هفت پیکر با بیان کردن روایت هایی از بهرام مشغول ترسیم شخصیت بهرام است و ما می توانیم وجوه شخصیت بهرام و ضعف های او را بشناسیم. پس تمام ریز روایت ها کمک می کند که بهرامی که ما در ذهن خود می سازیم به بهرامی که نظامی ساخته است شبیه شود و بتوانیم دلیل کارهای اورا کشف کنیم. حتی در نقوش یک جام کهنه از دوره ساسانیان عشق به زن، شکار و بیابان که در وجود بهرام رنگ عربی دارد به جا مانده است. بهرام مثل جمشید و اسکندر در مشرق زمین، بسیار شخصیت مهمی داشته است گرایش بهرام به شعر و سرود نزد ایرانیان، مرده ریگِ تربیت عربی او بوده است و حال این نظامی است که با خرده روایت هایش به مخاطب می گوید که کدام ابعاد شخصیت بهرام را بیشتر ببیند.

وجوه شخصیت بهرام که نظامی آن را پرنگ کرده بود روحیه ی پهلوانی، توجه به فقرا، توجه به شعر، موسیقی، شکار و زن بوده که برخی از آن ها مورد انتقاد موبدان و خلاف شئون پادشاهی نیز  بوده است.

 

  • کلمه شناسی:

پری: موجودی اهریمنی است که با ظاهر زیبا، اقدام به فریب دادن دیگران می‌کند.

گرگ سان: مثل گرگ‌، شکار خود را خسته می‌کند.

روبه سان: مثل روباه، شکار خود را فریب می‌دهد.

حباله: نکاح (قید ازدواج)

حلیه: زینت

شقا: بدبختی

خسب: عیش

لولیان: کولی بی‌شرم (روسپی) که غالباً خنیاگر بودند و نمایش بازی می‌کردند. در ادبیات استعاری به معنای پاک‌باخته می باشد.

مرده ریگ: میراث به درد نخور

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه دوم

در جلسه قبل یادآوری شد، ما از پیرنگ شروع کردیم و پیرنگ – که در فنون مرتبط با داستان وجود داشت- را به استخدام درآوردیم. پیرنگ را یا انتخاب میکنیم یا میسازیم؛ بین انتخاب تا ساختن پیرنگ، طیفی از تألیف تا تلخیص وجود دارد. این که چقدر از روایتمان را خودمان ساختهایم یا چه مقدار را انتخاب کردهایم، مشخص میکند که در کجای طیف قرار داریم.

پیرنگ، سایه یا عصاره ای از داستان است. مثلا اگر بتوانیم کل ماجرای یک فیلم را در یک خط یا یک پاراگراف توضیح دهیم این متن پیرنگ آن فیلم است.
بعد از پیرنگ به مهارتهایی از جمله توصیف و شخصیت پردازی رسیدیم. گفتیم حتی شخصیتی که در روایت ما نقش کوتاهی دارد را در چک نویس بصورت مفصل بسازیم و به تمام ویژگی هایش توجه کنیم تا بتواند نقش بهتری را در روایت ما ایفا کند.
با اقداماتی مثل تعیین خط سیر آشنا شدیم. از تعادل و توازن صحبت کردیم. از سهم وقایع درتعداد کلماتی که در شعر اشغال میکند سخن گفتیم. تا در این مرحله به پرداخت شاعرانه ی روایت رسیدیم. در بحث “شخصیت پردازی” به “عطار” پرداختیم و اکنون که به “روایت” رسیدیم میخواهیم به “نظامی” بپردازیم .

از آنجا که شخصیت اسکندر در اسکندرنامه در آخرین اثر نظامی، بین ایرانیان اقبالی نداشته است، ما محور بحث این دوره ی  یعنی “روایت” را در اثر هفت پیکر که در ترتیب خمسه ی نظامی چهارمین اثرش میباشد و بسیار روان تر و پخته تر از آثار قبل اوست را برای بررسی انتخاب کرده ایم.
پس از نظامی افراد بسیاری پیرو نظامی خمسه های زیادی نوشتند. مهمترین این تقلید ها خمسه ی امیر خسرو دهلوی است. ولی هیچ کدام به
قدرت آثار نظامی نبوده است. نظامی در تمام داستان هایش تبلیغ وارستگی دارد. بخاطر همین ویژگی شخصیتی وارستگی است که سفارش کتاب
را از شاه کرپ ارسلان کشور گیر-که یک حاکم محلی بوده- میپذیرد.
پیرنگ
شخصیت پردازی
توصیف
….
روایت
پرداخت روایی
پرداخت تخیلی
پرداخت تصویری
سرایش شعر
نظامی “بهرام” را انتخاب کرد چون بعد از سرودن “لیلی و مجنون” -که یک داستان غم انگیز در بیابانهای خشک بی آب و علف با پایانی دردناک بود- روحش فرسوده شده بود. داستان بهرام، داستانی سرشار از عیش و عشرت و شادی بود. قصه لیلی و مجنون در ادبیات ما یک داستان واحد ندارد. بخشی از آن ممکن است ریشه تاریخی داشته باشد و حقیقی باشد، بخشی افسانه و گاهی داستانی جدید از آن ساخته شده است. لطفا درباره آن خودتان مطالعه کنید.
داستان بهرام از عیش و عشرت به دادگستری میرسد. علت این بیداری این بود که در روایتی، بهرام روزی به تنهایی به شکار میرود و از چوپانی که سگ خود را تنبیه میکرده است، مطالبی یاد میگیرد. پس از بازگشت از وزیرش -که به غلط “راست روشن” نام داشت- بازخواست میکند و داد مردم از او میستاند و در ضبط اموال وزیر به اسنادی دست مییابد که میفهمد وزیرش جاسوس خاقان چین است و باعث لشگر کشی اوست. پس وزیر را اعدام میکند و خاقان چین با شنیدن این خبر عقب نشینی میکند و به بهرام خراج میدهد.

  •  اما داستان بهرام گور :
    بهرا م گور علاقه زیادی به گورخر داشته و گورخر که سریعترین حیوانات است را، میگرفته و داغی را به پشت حیوان میزده و رهایش میکرده است. اما علت این که به او بهرام گور میگفتند این نبوده است؛ “گور” در ریشه پهلوی به معنای بزرگ است .پس از نعمان که بهرام کودک را پرورش میداد، پسرش منذر جای پدر را میگیرد تا علم نجوم و رمل را به بهرام میآموزد و به بهرام و پسرش نعمان -که هم نام پدر بزرگ اش بود- شکار و جنگاوری آموزش میدهد .
    بهرام در بیابانهای عرب به شکار شیر و گوزن و گور میپرداخته و عشق اول او شکار بوده است. روزی چشمش به در بسته ای میخورد به داخل آن که میرود، تصویر هفت دختر با تصویر بزرگی از خودش را میبیند، که به حکم هفت اختر این دختران را گرد خود خواهد آورد. بهرام عاشق آنها(دختران) میشود
    آن چنانست حکم هفت اختر
    کاین جهان جوی چون برآرد سر
    هفت شهزاده راز هفت اقلیم
    در کنار آورد چو در یتیم
    شکار که عشق واقعی اوست باعث فراموش کردن آن هفت دختر میشود، تا این که خبر مرگ پدرش را میشنود. به همراه نعمان به سمت کشورش باز میگردد و پس از مشاهده ی فردی به نام خسرو (کسری) در جایگاه خود در صدد احقاق حق خود برمیآید. پس از رفت و آمد ها و گفت وشنود ها قرار میشود تاجی را بین دو شیر بگذارند، تا هر کس توانست آن را بردارد مُلک از آن او شود. خسرو -که پیرمردی بوده- انصراف میدهد و بهرام تاج را بر میدارد. بهرام هنگام جلوس بر تخت پادشاهی از مخالفانش دلجویی کرده و همه را با خود همراه میکند و با رفتار نیکو چنان خود را محبوب
    مینماید که خاطره یزدگرد را از اذهان پاک میکند. بلافاصله پس از آن تنگ سالی شروع شد، که تا چهار سال طول میکشد و بهرام موفق به مدیریت ذخایر در این بحران میشود. “روزی خلق بر خزانه نوشت” و به دنبال تنگ سالی هفت سال خراج را بر مردم میبخشد و به آن ها فرصت شادی میدهد.
    در همین ایام قضیه ی کنیزکی به نام فتنه پیش میآید که بهرام بسیار او را دوست میداشت. البته در روایت نظامی اسمش “فتنه” است و گویا در شاهنامه “آرزو” نام دارد. فتنه رود مینواخته و چنان محبوب میشود که حتی در نخجیرگاه همراه شهریار بوده است.
    روزی فتنه در شکارگاه به بهرام میگوید با یک تیر سم گورخر را به گو شش بدوز. بهرام تدبیری میاندیشد و این کار را انجام میدهد. فتنه میگوید این هنر تو نبود که بخاطر تعلیم موفق بودی. بهرام غضبناک میشود و به سرهنگی میگوید فتنه را سر به نیست کند. سرهنگ بخاطر التماسهای فتنه او را زنده نگه میدارد.حالا فتنه از همان روز نخست گوساله ای همان روز زاده شده را میخرد و هرروز این گوساله را از فرودسرای سرا تا ایوان که شصت پله بوده بالا میبرده است تا گوساله گاو میشود. سپس با تمهیدی از سرهنگ میخواهد شاه را به آنجا بیاورد. شاه بادیدن این صحنه که یک زن گاو با این جثه را بلند میکند، متعجب میشود و میگوید حتما تعلیم داشته است. فتنه میگوید چطور من برای بلندکردن گاو تعلیم دیده باشم و تیر اندازی به گورخر چنین نباشد؟ که شاه فتنه را میشناسد و به سرهنگ پاداش میدهد. فتنه به شاه میگوید، من این کار را انجام دادم تا شما دچار چشم زخم نشوید و این حرف بر شاه خوش میآید و او را به نکاح خویش در می آورد.
    چندی بعد لشکرکشی خاقان چین پیش آمد و بهرام با سیصد نفر شبانه به لشکر چین شبیخون زد و غنیمت بسیاری بدست می آورد. پس از بازگشت جشن برپا میگردد، شعر و آواز خوانده میشود و شاه به شاعران و موبدان هدیه میدهد و سران سپاه را بخاطر سستی تنبیه میکند. نعمان به دیار خود بازمی گردد. اینجا بود که بهرام، به یاد آن هفت پیکر افتاد.
  •  برای هفته آینده هفت پیکر را مطالعه کنید.
  •  کلمه شناسی:

افواه : زبان ها

ارغنده : فریاد کننده، خشمگین، غضب ناک

تجاهل:خود را به جهل زدن

تغافل:خود را به غفلت زدن

صقلاب :اسلواکی

دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه یکم

محور این دوره بررسی آثار نظامی گنجوی است.

به این دلیل که در دو دوره گذشته بصورت مفصل به مقدمات روایتگری پرداختیم.

درمورد موضوعاتی مثل پیرنگ، توصیف، شخصیت پردازی و روایت قصه صحبت کردیم.

پس ازمقدمات روایتگری در این دوره شروع میکنیم به مطالعه ی نظامی.

چون نظامی شاعر داستان پردازاست و میخواهیم روایتگری را از نظامی بیاموزیم.

این هفته “هفت پیکرنظامی” تا بخش نشستن بهرام در روز یکشنبه بر گنبد زرد و داستان دختر پادشاه اقلیم دوم را در برنامه مطالعاتی خود قرار دهید و به نوع روایت های تو در تو (قصه در قصه) دقت کنید و در شعر خود به کار بگیرید.

مثل دوره های گذشته چند نکته را یاد آوری میکنم:

  • اینکه همیشه کاغذ به همراه داشته باشید در بیتی منتسب به حضرت امیر ع میخوانیم:

“کلُّ علمٍ لیس فی القِرطاسِ ضاع:

“هر علمی که روی کاغذ نباشد ضایع میشود”

  • ایده های خود را یادداشت کنید.
  • از اصول جعبه لایتنر برای “حفظ “شعر استفاده کنید.

در خیلی از تخصص ها افراد بخاطر حفظیاتشان به جایگاهی رسیدند مثلا پزشکها و …

حتی حفظیات بصورت ناخود آگاه بر فرایند تفکر تاثیر دارد و شاید شما ندانید کی از حفظیات خود استفاده کردید.

محفوظات ما نماینده سواد ما نیز هست.

  • از “رنج” استقبال کنید.

باباطاهر مدتها تلاش میکرده تا شعر بگوید اما نمیتوانسته. یک روز یک نفر با او شوخی میکند و میگوید ما یخ حوض را میشکنیم و در حوض دراز میکشیم تا بتوانیم شعر بگوییم، باباطاهر باور میکند و این کار را انجام میدهد و بعد با گریه شروع میکند به گفتن اولین دوبیتی اش (خوشا آنان که الله یارشان بی)