بنداول

از علقمه صدایِ غریبی
میاد به گوشِ زینب:
ای جانم، جانانم ،سامانم
پاشو ماهِ رشیدم ،امیدم ،رسیده جونم به لب
((آی داداش))

ای نور چشم حیدر ، ماه شبِ عشیره
پاشو بریم که زینب ، بی تو میمیره

ببین که قلب و قامتم شکسته
نکن تو این چشایِ ماه و بسته

تموم لشکرم ،عزیز برادرم ، فدات که خیلی با وفایی
پاشو که بچه ها ، تو خیمه یکصدا ، میگن عمو جونم،کجایی

ای ماه باوفا
سقای کربلا
تو نور خیمه ی اهلِ ولایی

بنددوم

تو خاک وخون علمدار ،بادلدار ،میگه باقلب خسته؛
اربابم ،بی تابم، دریابم
صحن چشماش پر از خون، پریشون،فرقِ سرش شکسته
((واویلا))
پُر از عکس رقیه است،دریای چشم سقا
میباره و میخونه ،شرمنده ام اقا

نشد بیارم آب و واسه اصغر
بگو من و حلال کنن برادر

شکسته شد سَرم، من و نبر حَرم ،شرمنده تر شدم پیش رباب و …
رفتم ولی نشد ،واسه علی نشد، بیارم از تو قلب دریا آب و

ای شاه کربلا
فرزند مرتضی
تو واسه درد من ، دار الشفایی