بنداول

با شکوه و صلابت
با جلال و ابهت
می رود سمت میدان
میخروشد چو طوفان
کوه مردی و غیرت

نسیم تنش عطر سحر
جمال زیبایش چو قمر
دخیل دست خدایی اش
شده قبضه تیغ دوسر

در رگش/خون علی بن ابی طالب است
بر عدو/دست یداللهی او غالب است
وقت رزم
ان یکاد/ورد زبان ام المصائب است

یاقمرالعشیره/جانم ابالفضل
جانم ابالفضل /جانانم ابالفضل

بنددوم

تا که پا در رکاب است
عرصه یوم الحساب است
قدرت بازوانش
گره ابروانش
آیه های عذاب است

خم ابرویش وقت غضب
تداعی گر شاه عرب
به وقت نهیب و رجزش
رود لشگری رو به عقب

میمنه/پر شده از طنین تکبیر او
میسره/ به گوشه چشمی شده تسخیر او
دین حق
زنده شد/با مدد دست علم گیر او

یا قمر العشیره جانم اباالفضل
جانم ابالفضل جانانم ابالفضل

بندسوم

در دلش انقلاب است
صحن چشمش پر آب است
آبرو را به دندان
گرفته بین میدان
فکره طفل رباب است

دو گلدسته اش به روی خاک
شده مات مشک سینه چاک
خیمه شده ماتمکده از
ناله‌ی اخیٰ ادرک اخاک

علقمه/ شاهد ایثار و فداکاری است
گرچه دست/ندارد و زخم سرش کاری است
لشگر از
غیرت و/هیبت چشمان او فراری است

یا قمر العشیره جانم اباالفضل
جانم ابالفضل جانانم ابالفضل