تشنگی بازهم میان خیام
تشنگی بازهم میان خیام
روضه ی العطش بپا میکرد
گریه ی بی امان اصغر بود
که تورا درعطش صدا میکرد
مشک بر روی دوش میرفتی
ای یل هاشمی تبار حرم
بیتو زینب زگوش دخترها
درحرم گوشواره وا میکرد
چشمشان شور بود میدانم
روی ماه تورا نظر زده اند
توکه ازاسب برزمین خوردی
دخترمن دعا دعا میکرد
که نیفتی به زیرپای کسی
نیزه ها ضربه هایشان کاری ست
پیش چشمان خیس من ،نامرد
دستهای تورا جدا میکرد
دستهایت نبود برگردی
صورتت را ز خاک برداری
نانجیبی تن تورا با پا
گاه با نیزه جابجا میکرد
ماه در خون خسوف کرده ی من
تارسیدم کنار پیکر تو
یک خدا ناشناس را دیدم
بدنت را هجا هجا میکرد
داغ پیشانی شکسته ی تو
کمرم را شکسته بوداما
این وسط خنده های حرمله ..آه
کارتیر سه شعبه را میکرد