حرف مادرم هنوز تو گوشمه
حرف مادرم هنوز تو گوشمه
که سند خورده ی عشق تو منم
من با عشق تو یه روز شروع شدم
آخرش مرده ی عشق تو منم
من نفس میکشم از هوای تو
توو هوای تو اسیره نفسم
اینقده اسم تو رو داد میزنم
تا یه روز برات بگیره نفسم
اون شبی که از غمت خوابم گرفت
خواب دیدم برات حسنیه زدم
واسه انتخاب اسم سردرش
بین اسم بچه هات مرددم
ینی میشه یه روزی من ببینم
مادرم خادمِ توو حرم بشه
دیگه راستی راستی اونجا آقاجون
حرمت سایه ی رو سرم بشه
یاد مشهد قرارا تو حرمت
همه پیش باب قاسمت باشه
انقده کرم داری که فک کنم
قد دنیا صحن لازمت باشه
هیشکی جز تو توی این دنیا آقا
به داد دل شکستم نرسید
عبدالزهرا میگفت گفتی بهش
هر کاری کردم دستم نرسید
انقده جلو اومد جلو اومد
تا که آخر راه مادرم رو بست
من نمیدونم فقط چجوری زد
که دو تا گوشواره رو با هم شکست
هی خودش رو روی خاکا میکشید
چادرش خاکی و معجرش ولی
من نفهمیدم چرا خونی شده
اما هی زیر لباش میگفت علی
لااقل رحمی نکرد که بی هوا
انقده مادر من رو نزنه
نامرتب میزدن مادرمو
یه جوری زدن که سینه ش بشکنه
سینه ای که غرق در غم علی
شده بود و از نفس انداختنش
من دیدم بابابزرگم و بابام
که با زحمت توی خاک گذاشتنش