دوره یازدهم حلقه ادبی ریان چکیده جلسه هشتم

خلاصه جلسات قبل:

در دوره ی نهم به متون کلاسیک رجوع کردیم. عطار را دیدیم و منطق الطیر را خواندیم و به عنوان تئوری کناری، به “تعادل” توجه کردیم و دانستیم، “زیبایی” حس دلنشینی است که در اثر وجود تعادل در اجزای یک مجموعه به وجود می آید.

میخواهیم به دیدگاه شخصی برسیم زیرا فردی که دیدگاه شخصی دارد، در پدیده ها نظر دارد و تقلید گر نیست.

گفتیم نظامی زبان مادری اش فارسی نبوده و او بعد از یادگیری زبان فارسی به سرودن شعر پرداخته است.

ما مفهوم پیرنگ را در شعر احیا کردیم و کشف کردیم حلقه ی مفقوده ی ادبیات آیینی ما نبود پیرنگ است،افرادی مانند محتشم کاشانی و عمان سامانی شاعرانی روایتگر بوده اند.

 

همه ی ادیبان تاریخ از ابتدا تا حال در حوزه ی تئوری هم نظریه داشته اند. به طور مثال در دوران خاقانی شخصی داریم به نام “رشید الدین وطواط” که نظریه پرداز بوده و سنایی را نقد می کرده است.

این سروده خاقانی خطاب به اوست: “دلیل حمق تو قدح تو در سنایی بس …”، یعنی رشید الدین وطواط تئوریسین بوده و درباره ی سنایی نظریه داشته است.

 

  • در حوزه ی ادبیات، فردی که تنها با تکیه بر استعداد و پشتکار و بدون داشتن “سواد” به جایی رسیده باشد وجود ندارد، شاعرانی مانند مرحوم نیما و مرحوم فروغ و … همگی تالیف داشته اند.
  • باید در حوزه ی ادبیات آیینی (هِیآت) آدم باسوادی شویم.

 

  • اگر شما کلید یک گنجینه داشته باشید آیا سراغ دست فروشی میروید؟

گذشتگان ما مسیرهایی را طی کرده اند که ما با مطالعه می توانیم بی آنکه آن راهها را مجدد طی کنیم، در ادامه مسیر گذشتگان گام برداریم. “مطالعه” گنجینه ی ماست.

 

سبک: پول طلا و نقره که به آن “درست” هم می گفتند (به کمتر از آن پول خرد یا ناقص میگفتند)

سبیکه : قالب طلا و نقره، که طلا و نقره را در آن ریخته گری می کردند.

(باز جستند از چه ترس و چه بیم      در سوادی تو ای “سبیکه” ی سیم) (داستان گنبد اول هفت پیکر نظامی)

 

  • وقتی به تصنیف “سبک” می گوییم، باید دقت کنیم که محتوای آن طلا و نقره باشد، یعنی “محتوا” از درجه اهمیت بالاتری برخوردار است. نباید پرداختن به ظاهر و جلد کار، ما را از محتوای کار دور سازد. اساسا پرداختن به شگرد های ظاهری در جایی اهمیت پیدا می کند که در خدمت محتوا قرار بگیرد.

 

  • نکته: هر رنگی در گذشته نماد چیزی بوده است و در گذشته رنگ نیلی نشانه ی عزاداری بوده است .

 

عطر: عطر در ادبیات این چیزی که ما امروزه به آن عطر اطلاق میکنیم(عطرهای سنتتیک با ترکیبات اروماتیک) نبوده است. در اشعار گذشته هرجا از عطر نام برده شده منظور چوب عود، کافور، نافه ی آهو، گلاب و … بوده است.

به طور مثال جایی حافظ می گوید: “نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم” که در اینجا عطر به معنای عود است که از ترکیب سوخته ی عود و شکر، بویی شبیه به کارامل تولید میشده است.

و یا نافه ی آهوی خُتن (چین) که گرانبهاترین کالای روی زمین محسوب میشده، حتی از طلا و نقره گرانتر بوده است. تاجران این کالا برای محافظت از کالای بسیار با ارزش خود، صمغ گیاه بدبویی را کنار نافه قرار میدادند تا اینگونه بتوانند بوی خوش نافه را از راهزنان پنهان کرده و کالای خود را به سلامت به مقصد برسانند. تجارت نافه به قدری مهم بوده که دو صفحه از احکام خرید و فروش اسلام را به خود اختصاص داده است.