من آن خمارِ خرابِ شرابِ ساغر نور
مقیم دولت جاوید و نیکِ محضر نور

طَنین وَعظِ نگارم به دل خوشایند است
نشسته است به معنی به روی منبر نور

سعادتی ست فدایی راه او گشتن
شهید راه خدا،سر جدا و در بر نور

به کربلا سر گلها جدا شد از شاخه
نماند لاله وَشی در درون لشکر نور

صدای ناله ز خیمه بلند شد ناگاه
هنوز هست کسی جان سپر کند سر نور؟

غیور بود چو مردان ولی به قنداقه
درید تیر سه شعبه گلوی اصغر نور

حسین بود و برابر سپاه اهریمن
و تیغ صِیقَلی از خَصم در برابر نور

فتاد روی زمین و تنش پر از خون شد
کشید نَعلِ سُتورِ سوار،پیکر نور

به فکر غارت سر بود خولی ملعون
و شمر فکر بریدن، بریدن سر نور

ز خیمه دید خموشی به دهر شد غالب
دوان به سوی برادر دوید،خواهر نور

رسید و دید که شمر لعین در گودال
به خنجری شده مشغول ذِبحِ حنجر نور

صدای ناله ی او از دلی حَزین می ریخت
که خون خون خدا بود،بر زمین می ریخت