بنداول

میون اون شلوغیا
عمه نبود میمردم
آخه کجا بودی بابا
وقتی کتک میخوردم

با سن کمم
درد کمر نمیذاره بشینم
با سن کمم
نمی تونم جایی رو خوب ببینم

رفتی اما
چه بی خبر باباجون
رفتی اما
منم ببر باباجون

بنددوم

دلت میاد؟ دخترتو
دیگه بغل نگیری
ببین چکار کرده باهام
غم تو و اسیری

جانخور بابا
رقیه تم ولی یک کم خمیده
جانخور بابا
دخترتم ولی موهام سفیده

خیلی سخته
زخم زبون شنیدن
خیلی سخته
اینهمه غصه دیدن