نوشته‌ها

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-محسن زعفرانیه

زخم دوری تو را مرهم و درمانی نیست
بی سبب ساحل دل این همه طوفانی نیست

هرچه گشتیم در این خاک ندیدیم چرا؟!
چشم هایی که ز هجران تو بارانی نیست!

بین دلهای همه تا به ابد خانه ی توست
چون فراموشی این عشق به آسانی نیست

خوب گفتند که حتی سر منحوس ترامپ
ارزشش بیشتر از کفش سلیمانی نیست

شور خونخواهی ما تلخ کند کام شما
انتقامی که در آن نقطه پایانی نیست

 

محسن زعفرانیه

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-محسن عسکری

یک گل به دشت آمد و در دی بهار شد
خواب گران رفت و زمین لاله زار شد
قلب  جهان و چشم زمان بی قرار شد
سرخی خون تو دل پیر و جوان گرفت
حالا به اتفاق جهان میتوان گرفت

اسطوره!  کوه پیش قد تو خم است هان
نام تو جاودانه تر از رستم است هان
هر چه بگویم و بسرایم کم است هان
آری سلیمان تویی و جام جم تو راست
جانها فدا شود چو به پایت کم تو راست

ای غایت شجاعت و ای  منتهای عزم
جانم! به شور و هلهله رفتی به شام بزم
قاسم! بدون خود و زره رفته ای به رزم
جام شهادت است به چاووش جان تو
احلی من العسل بودت نوش جان تو

ما با علی  و کفر جهان روبروی ما
سیلی زدند محکم و سرخ است روی ما
حالا تمام چشم جهان است سوی ما
آماده ایم شانه به شانه  علم به دوش
چشم انتظار حکم، سلحشور و پرخروش

مالک! علی چو ناله غربت بلند کرد
دست طلب به رزق شهادت بلند کرد
ملت تمام پرچم وحدت بلند کرد
حالا تمام پیر و جوان لشکر تو ایم
فرمان بده ما همه فرمانبر تو ایم

نک! شوکران هجر تو جانا به کام ماست
یاد تو بی قراری و شور مدام ماست
دست بریده ات سند انتقام ماست
برهان ما، حاصل درسی که دادی است
در مکتبت سر روی پیکر زیادی است

تلفیق اشک و خون شده عهد مجاهدت
استاده ایم پای تو تا صبح عاقبت
سازش نه، نسلیم نه، تنها مقاومت
فصل بهار رفته و پایان پنجره است
پایان هر چه سازش و هرچه مذاکره است

هان! ای یزید خواب به چشمت حرام شد
روزت سیاه تر ز سیاهی شام شد
وقت قیام آمد و عمرت تمام شد
دستی که داده دست به دستت بریده باد
وز بار مرگ پشت امیدش خمیده باد

 

محسن عسکری

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-امیر اسدی

پرچم انتقام قرمز شد، تا بدانیم خون مظلوم است
هر کسی غیر از این بیندیشد، از کرامات عشق محروم است

هر کجا حرفی از شهادت هست، پشت آن یک عقیده، یک دریاست
از کران تا کران این عالم، بیرق سرخ کربلا پیداست

این، رجز یا شعار یا جو نیست، عین دین داری و مرام ماست
تا ابد این مسیر خون دارد، تا ابد انتقام پا بر جاست

حاج قاسم شهید شد اما، خون او در رگ همه جوشید
تا بگیریم انتقامش را، قاتلش روز خوش نخواهد دید

با همه اعتقاد می‌گویم، خون پاکش هدر نخواهد رفت
داغ انگشتر سلیمانی، هیچ وقت از نظر نخواهد رفت

داغ دستی که بر زمین افتاد، وارث روضه‌ی علمدار است
بی هوا دشمنش رسید از راه، بر تنش زخم کینه بسیار است

جسم قاسم شبیه قاسم ع شد، متلاشی شده ولی زیباست
سینه‌ی آینه شکسته ولی، پیش ارباب خود سرش بالاست

فاطمه س حتماً آمده بخرد، نوکری های نوکر خود را
و چه با احترام خواهد برد، پاسبانان دختر خود را

حاج قاسم! به پاکی خونت، لحظه‌ی عشق و شور نزدیک است
روز برچیدن سیاهی و، انتقام و ظهور نزدیک است

 

امیر اسدی

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-علی محمدی

شهیدِ شاهدِ معراج، قاسم
به راس تاج‌داران تاج، قاسم
به حج خون طواف دوست کردی
مبارک باد حج‌ات حاج قاسم

 

علی محمدی

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-سعیده کرمانی

شعر با موضوع : سردار شهید حاج قاسم سلیمانی

شاعر: سعیده کرمانی

توی تیترای روز میخونم
که بدونم چه طوره احوالت
چه جوری پر میگیری این روزا
که پر از زخمه رو پرو بالت

چه خوبه که بهت میگن زینب
چقدر شکل اسمته کارات
چقدر خوب خطبه میخونی
چقدر زینتی برا بابات

هرجایی پرچمی نیفتاده
دختری داره خطبه میخونه
نوحه کن تا بگی که با دشمن
حرفی هم باشه توی میدونه

دخترسرفراز فاتح شام
بغض تو تار کرده چشمامو
گریه کن که یه روز با گریه
فتح کرده یه دختری شامو

حق همینه که دختر سردار
جامه ی ذلتو نمیپوشه
گریه کن روی شونه هام خواهر
که از اشکات حماسه میجوشه

منطق قاسمه که کرببلا
ردپایی رو از پدر داره
یکی مثل جهادِ بعد عماد
یکی مثل تو بعدِ سرداره

کربلا گفتم و دلم خون شد
کربلا گفتم و دلم وا شد
خون تازه توی دلم جوشید
راه تازه برام  پیدا شد

 

سعیده کرمانی

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-مرضیه عاطفی

یک پرستوی مهاجر از قفس با افتخار
پر کشید و باز هم ایرانمان شد داغدار

یاورِ مستضعفینِ خون جگر از دست رفت
بهترین فرماندۂ صلحِ بشر از دست رفت

مردی از نسل مسلمان، مثل سلمان مقتدر
رهبرِ بومهدی و زکزاکی و شیخُ النّمِر

با یتیمان مهربان و گرم و خوش رفتار بود
در دلِ میدان «أشدّاءُ عَلی الکفّار» بود

با شجاعت بی شکایت سال ها اندیشه کرد
با جهادش خون ِ صهیونیسم را در شیشه کرد

آن غروری که نشان از آیۂ «والفجر» داشت
حافظِ جان ولایت بود و قطعاً اجر داشت

یار و عمّارِ «ولی»! هرگز نبود از حزبِ باد
پای قران و تمام ِ آرمان ها ایستاد

داغِ سنگینی ست امّا پشت غم، خم میشود
دشمنش با انتقام سخت آدم میشود

کور خواندند و دلِ ما غرق در آرامش است
چون که دستاوردِ هر ریزش؛ هزاران رویش است

با دعایش هست محکم جبهۂ پیکارمان
غیرتی بود و أبالفضلی منش سردارمان

حفظِ ناموس علی(ع)شد بر دو دستش واگذار
ردّ پایش مانده دورِ زینبیه یادگار

لاذقیه، حُمص، رقّه وامدارش میشود
بوکمال و خان طومان بیقرارش میشود

داغِ سنگینی به خود دیده ست! گریه میکند
حشدُ شعبی چند روزی هست گریه میکند

رفت و من حس میکنم در سینه آهِ قدس را
اشک های حسرت آلودِ سپاهِ قدس را

لعنت و نفرین بر آن پهبادهایِ بی جهت
شد برای او شهادت آخرین مأموریت

شد مهیّا محتوایِ مرثیه خوانیِ ما
غرق ِ خون شد پیکرِ قاسم-سلیمانیِ ما

داشت در دل برحسین بن علی(ع)عشقی عمیق
وای از آن دست و از آن انگشترِ سرخِ عقیق

روی خاک افتاد و از غم خورد قلبمان ترَک
بر نگینش ذکر شد «یا لَیتنا کنّا معَک»

خورد ضربه بیهوا؛ مثلِ علمدارِ حسین(ع)
رفت تکّه تکّه و «بی سر» به دیدارِ حسین(ع)

رفت و دارد بعد از اینها غربتِ محزون تری…
فاطمیّه و محرّم هایِ بیت رهبری!

 

مرضیه عاطفی

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-سعیده کرمانی

عهدم این است با خداوندم
که بمانم به پای سوگندم

راه هر چند پر خطر باشد
چشم بر راه تو نمیبندم

من که با چشم های بارانی
پای عکس تو آبرو مندم

بعد پیراهن پر از زخمت
از لبم رخت بسته لبخندم

کاش می شد شبیه تو باشم‌
کاش می شد به تو بپیوندم

این همه صحبت است اما من
یک کلام است دلخوشایندم

نقل بیداری تو خواهد بود
قصه ی قبل خواب فرزندم

………………………………..

حق همین است گریه باید کرد
اشکهامان مباد هرگز پاک
مرد اینگونه است مادر جان
تن سالم نمی برد در خاک

 

سعیده کرمانی

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-محسن زعفرانیه

صبح جمعه خبری حالِ مرا ریخت بهم
خبری تلخ رسید و همه را ریخت بهم

صبح جمعه خبر آمد که سلیمانی رفت…
قدسیان بانگ زدند: عرش خدا ریخت بهم!

دشمنِ شمر صفت خون تو را ریخت ولی
پیکرِ پاک تو اینگونه چرا ریخت بهم ؟!

صبح جمعه خبر از غُرِّش یک طوفان شد
همه دیدند جهان تا به کجا ریخت به هم!

تا که در صحن جهان نعره ی شیران پیچید
دشمن بی شرف و بی سر و پا ریخت بهم

وقتِ تشییع تو اما خبری تازه رسید
کاظمین و حرمِ کرب و بلا ریخت بهم…

 

محسن زعفرانیه

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-حمیدرضا عباسی

صبحِ یک جمعه ی زمستانی
قلب ایران پر از تلاطم شد
شیوَنی سرخطِ خبرها بود
داغ، مهمان جان مردم شد

خبر این بود: “در سیاهی شب
زخم بر روی اقتدار افتاد”
خبر این بود: “شیر را کشتند”
خبر این بود: “ذوالفقار افتاد”

این چه صبحی، که سرد و تاریک است؟
شب چرا می شود چنین تکرار؟
درد در استخوانمان پیچید
کاش تکذیب می شدند اخبار

آه اما، خبر دروغ نبود
آه اما، خبر حقیقت داشت
دست شیطان رسید از راه و
عشق را از میانمان برداشت

خواب بودیم؛ ماه را کشتند
روشنایی راه را کشتند
پشتمان گرمِ بودنِ او بود
معنیِ تکیه گاه را کشتند

عکس ها یک به یک رسید از راه
روضه ها یک به یک مجسم شد
دل ایران سیاه پوشان بود
باز؛ هنگامه ی محرم شد

عکسِ دستش رسید؛ واویلا
دست نه، کوه، کوهی از احساس
عکس را هر که دید با خود گفت:
“رَحِم الله عَمِّی العباس(ع)”

روضه آغاز شد؛… باذن الله
روضه خوانها! گریز آماده است
کربلا می شود تداعی باز
پیکری روی خاک افتاده است

پیکری در کنار علقمه و
بین گودال؛ پیکری تنها
این یکی چشمهاش کاسه ی خون
آن یکی شد، مقطّع الاعضا

#

گرچه این درد، سخت و جانکاه است
گرچه این داغ روی سینه ی ماست
تا ولی فقیه را داریم
سرو این انقلاب، پابرجاست

تا ابد این علَم نمی افتد
گر علمدار بر زمین افتاد
ما نمُردیم، امیر تنها نیست
سَر سیّدعلی سلامت باد

آی شیطانیانِ شب پیشه
بشنوید این صدای طوفان را
یک نفر را زدید، می بینید
گردباد عظیم ایران را

چشم بد هر که داشت بر ایران
عاقبت تیره بخت خواهد بود
موعد انتقام نزدیک است
انتقامی که سخت خواهد بود…

 

حمیدرضا عباسی

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-محمد مبشری

در مکتب ما فراز اول این است
سجاده حق طلب به خون رنگین است
آنجا که طریق عشق می پیمایی
سِرّی است که تلخ تلخ هم شیرین است

…………………………………………

اندوه دوباره می چکید از جسمش
شاید دل پاره می چکید از جسمش
پیراهن سبزش آسمانی شده بود
از بسکه ستاره می چکید از جسمش

 

محمد مبشری