نوشته‌ها

از هُرمِ تبِ حنجره‌ات تا جگرم سوخت

رفتنت شب به دل غم‌زده‌ی خواهر کرد

مُحرِم شدند او وعظ والارتبه‌ای خواند

یک روضه کفایت کند اینجا تنها

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی-محسن عسکری

یک گل به دشت آمد و در دی بهار شد
خواب گران رفت و زمین لاله زار شد
قلب  جهان و چشم زمان بی قرار شد
سرخی خون تو دل پیر و جوان گرفت
حالا به اتفاق جهان میتوان گرفت

اسطوره!  کوه پیش قد تو خم است هان
نام تو جاودانه تر از رستم است هان
هر چه بگویم و بسرایم کم است هان
آری سلیمان تویی و جام جم تو راست
جانها فدا شود چو به پایت کم تو راست

ای غایت شجاعت و ای  منتهای عزم
جانم! به شور و هلهله رفتی به شام بزم
قاسم! بدون خود و زره رفته ای به رزم
جام شهادت است به چاووش جان تو
احلی من العسل بودت نوش جان تو

ما با علی  و کفر جهان روبروی ما
سیلی زدند محکم و سرخ است روی ما
حالا تمام چشم جهان است سوی ما
آماده ایم شانه به شانه  علم به دوش
چشم انتظار حکم، سلحشور و پرخروش

مالک! علی چو ناله غربت بلند کرد
دست طلب به رزق شهادت بلند کرد
ملت تمام پرچم وحدت بلند کرد
حالا تمام پیر و جوان لشکر تو ایم
فرمان بده ما همه فرمانبر تو ایم

نک! شوکران هجر تو جانا به کام ماست
یاد تو بی قراری و شور مدام ماست
دست بریده ات سند انتقام ماست
برهان ما، حاصل درسی که دادی است
در مکتبت سر روی پیکر زیادی است

تلفیق اشک و خون شده عهد مجاهدت
استاده ایم پای تو تا صبح عاقبت
سازش نه، نسلیم نه، تنها مقاومت
فصل بهار رفته و پایان پنجره است
پایان هر چه سازش و هرچه مذاکره است

هان! ای یزید خواب به چشمت حرام شد
روزت سیاه تر ز سیاهی شام شد
وقت قیام آمد و عمرت تمام شد
دستی که داده دست به دستت بریده باد
وز بار مرگ پشت امیدش خمیده باد

 

محسن عسکری